جسد بی جان دختر روی زمین افتاده. در حالیکه سر از تنش جدا شده.
کارآگاه ها توی اتاق دخترک در حال پیدا کردن سرنخ هستن.
از همه مظنونین بازجویی می کنن.
یکی از مظنونین پسریه که به تازگی با دخترک آشنا شده.
شواهد و نتایج بازجویی نشون میده که قاتل دختر ، همین پسره س.
پسرک به قتل دختر اعتراف می کنه.
وقتی ازش انگیزه قتل رو می پرسن ، سرشو میندازه پائین و جواب میده :
یه مدت بود که باهاش آشنا شده بودم. میخاستم باهاش ازدواج کنم.
ولی هر چی ازش می پرسیدم چند سالته ، طفره می رفت.
منم مجبور شدم سرشو ببرم ، تا با شمردن حلقه های روی مقطع گردنش ،
سن واقعیش رو حساب کنم.
چه باحال!!جالب بود.واقعا دخترامث
درختن.صبور استوار محکم و
پابرجا..آیکون دفاع از حقوق
زنان...هرررررر
یاحق...
خوشحالم دوباره می نویسی
ما ب توصیه توجه نکردیم!
ببخشید!
الانم رفتیم کما!
نوزده ساله از تهران: :دی!
اااااااااه
گفتم چی می خواد بگه حالا.
از این پسرا با این آی کیوشون هیچی بعید نیست به خدا.
نه به عشقشون میشه اعتماد کرد نه تنفرشون.
یادمان باشد به هر کی رسیدیم قبل از سلام اول سنمان را تعارف کنیم...