جسد بی جان دختر روی زمین افتاده. در حالیکه سر از تنش جدا شده.
کارآگاه ها توی اتاق دخترک در حال پیدا کردن سرنخ هستن.
از همه مظنونین بازجویی می کنن.
یکی از مظنونین پسریه که به تازگی با دخترک آشنا شده.
شواهد و نتایج بازجویی نشون میده که قاتل دختر ، همین پسره س.
پسرک به قتل دختر اعتراف می کنه.
وقتی ازش انگیزه قتل رو می پرسن ، سرشو میندازه پائین و جواب میده :
یه مدت بود که باهاش آشنا شده بودم. میخاستم باهاش ازدواج کنم.
ولی هر چی ازش می پرسیدم چند سالته ، طفره می رفت.
منم مجبور شدم سرشو ببرم ، تا با شمردن حلقه های روی مقطع گردنش ،
سن واقعیش رو حساب کنم.
سلام جناب.آپ نمیفرمایید احیانا؟!!!یا صحنه ی جرم همچنان بر قراره کارآگاه؟!.......یه سوال!حالا این مقتول چند سالشون بود؟
خبر خبر.......اوپس اوپس
خبر خبر.......اوپس اوپس
جناب آلن جناب آلن!عکس آکو خان در وبلاگ ما خودنمایی میکند بی زحمت برید ببینید
به نظرم این یه خط اضافه ست تو این نوشته ی خوفناکت!:
"آخه میدونید که خانما نسبت به گفتن سن واقعیشون چقد حساسن."
چون اظهر من الشمس هست و گفتنش لزومی نداره...اون پیوستگی و هیجان موضوع یهو با این جمله یخ میکنه.....یه بار اینجوری بخونش:
"جسد بی جان دختر روی زمین افتاده. در حالیکه سر از تنش جدا شده.
کارآگاه ها توی اتاق دخترک در حال پیدا کردن سرنخ هستن.
از همه مظنونین بازجویی می کنن.
یکی از مظنونین پسریه که به تازگی با دخترک آشنا شده.
شواهد و نتایج بازجویی نشون میده که قاتل دختر ، همین پسره س.
پسرک به قتل دختر اعتراف می کنه.
وقتی ازش انگیزه قتل رو می پرسن ، سرشو میندازه پائین و جواب میده :
یه مدت بود که باهاش آشنا شده بودم. میخاستم باهاش ازدواج کنم.
ولی هر چی ازش می پرسیدم چند سالته ، طفره می رفت.
منم مجبور شدم سرشو ببرم ، تا با شمردن حلقه های روی مقطع گردنش ،
سن واقعیش رو حساب کنم."
البته پا تو کفش بزرگان کردن خطاست...کفشت هم اندازه ی پای من نیست...این خبط را بر من ببخشایید
مطالب دلخراشت رو هم دوست داریم...دیگه چی میخوای؟
...نمره ی خلاقیت شما : 20 !