اینقدر که بخاطر نابسامانی اوضاع کله جنبوندم ، دیگه رسماً تیک گرفتم.
امروز ویرم گرفت برم تو نخ درختا.
همون طور که تو ماشین بودم به درختا خیره شدم. تو این فصل که تقریبا همشون کچل شدن دیدن اسکلتشون واقعا تماشائیه.
ترافیک سنگین و مسن بودن راننده هم بیشتر به این حال معنوی کمک کرد.
عشق معنوی از کمر به بالاست و
عشق مادی از کمر به پائین
پ.ن ۱: تو یه فیلم می گفت
ب.ن : فیلمه این بود Love in the time of Cholera (عشق سالهای وبا)
پ.ن 2: ب.ن یعنی بعدن نوشت
داشتم به این فکر می کردم که یه زندگی وبلاگی انگلی چطوری میتونه باشه ؟
فکر کنم شاید اینطوری باشه که طرف برای خودش وبلاگی نسازه و در قسمت کامنت یه وبلاگ دیگه مطالبشو بنویسه
و جالب تر از اون اینه که بقیه خواننده ها نه برای خوندن مطالب وبلاگ اصلی بلکه بخاطر خوندن نوشته های اون بلاگر انگلی بیان.
نامطبوع ترین گرمایی که تو کل عمرم حس کردم از لیوان نمونه بود.
پ.ن : می بخشید
دانش آموز: آقا اجازه ! از پ.ن ها هم سوال میاد ؟
معلم : آره پسرم. حتماً . خوب بخون.
صد سال بعد
گوینده اخبار : در یکی از محله های تهران پیرمردی ١٣٠ ساله به نام آلن زندگی میکنه.
اون راز عمر طولانیشو خوردن میوه و سبزیجات عنوان کرده و گفته که قصد داره تا
اطلاع ثانوی به زندگیش ادامه بده.
بدینوسیله از کلیه بچه های نا خواسته دعوت می شود که ...