اردیبهشت گم شده 1390

جوجه

ما کارمندای دولتی پشت میز نشین ، اینقد رو صندلی می شینیم ،

که می ترسم یه بار که از رو صندلی بلند شم ، صدای جوجه بشنوم.

لابد ، بعدش هم باید نصف حقوقم رو بدم بابت غذاشون و درمان و تحصیل و غیره شون.

اونا هم بیفتن دنبالم و منو مامان صدا کنن.

بعد اون وقت به ملینا چی بگم ؟

اگه پرسید این بچه ها مال کی هستن چی بگم بهش ؟

لابد اونم بعدش قهر می کنه و میره خونه باباش.

حالا باید بیفتم دنبال منت کشی و این حرفا.

این گرون شدن سکه هم که شده قوز بالا قوز.

دیگه هر چی خانم بگن ، باید لال بشیم و اطاعت کنیم.

نه اینطوری نمیشه.

باید هر از چند گاهی از رو صندلی م بلند شم و یه مقدار راه برم.

4 اردیبهشت 1390


پیشنهاد

داشتم می رفتم خونه که حواسم رفت به یه زن و مرد.

از دور می دیدم که مرده هی داره در گوش زنه ، پچ پچ می کنه.

زنه هم هی خودشو از مرده دور میکنه.

ولی مرده با سماجت تمام ، بازم خودشو به زنه نزدیک می کرد.

نزدیکتر که شدم صداهاشون رو می شنیدم.

مرده هی میرفت پیش زنه و پیشنهاد بی شرمانه ش رو مطرح می کرد.

زنه هم هی رد می کرد. ولی جالب بود که مرده اصلن از رو نمی رفت.

دیگه داشتم حسابی بهشون نزدیک می شدم ، که زنه به سرعت از من دور شد

و مرده هم افتاد دنبالش.

جددن عجب عالمی دارن گنجشکا توو این فصل ِ سال. 

3 اردیبهشت 1390


معجزه طبیعت

گلدون توی حیاط - اولین روزای فروردین ۹۰

یه روز بارونی

همون گلدون - آخرین روزای فروردین ۹۰

یه روز آفتابی

پ.ن : این پست رو تقدیم میکنم به محسن باقرلوی عزیزم.

 

۲ اردیبهشت 1390

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد