آذر 1388

خدا کنه یه کارگردان پیدا بشه ، درباره زندگی حضرت آدم هم فیلم بسازه.

ولی خدا کنه در مورد لباسهاشون تحریف تاریخی انجام نده. 

دوشنبه ۳٠ آذر ۱۳۸۸ساعت ٩:٢۸ ‎ق.ظ توسط آلن 
 

همیشه خدا پیتزا خوردنش منتهی می شد به پریود کردن کلی دستمال کاغذی. 

یکشنبه ٢٩ آذر ۱۳۸۸ساعت ٥:٥٤ ‎ب.ظ توسط آلن
 

وقتی زلزله میاد با نگاه به لوستر در حال حرکت می فهمم که زلزله اومده.

حالا اگه جایی باشم که لامپ مهتابی داشته باشه اونوقت تکلیف چیه ؟ 

یکشنبه ٢٩ آذر ۱۳۸۸ساعت ۸:۳٩ ‎ق.ظ توسط آلن 
 

کلاً آدم مردسالاری بود.

امکان نداشت حتی جلوی یه زن هم سر خم کنه . 

یا اینکه بخواد بخاطر یه زن رای شو عوض کنه.

ولی خودش می گفت من فقط جلوی یه جنس ماده نمی تونم جلوی خودمو بگیرم .

دست و پام شل میشه و دیگه هیچی حالیم نیست.

راست می گفت ،‌ تو یه مهمونی بود که دیدم وقتی بشقاب زرشک پلو با مرغو جلوش

گذاشتن ، دوزانو نشست و خم شد سمت بشقاب . انگاری که داره مرغ رو می پرسته.

 

 

شنبه ٢۸ آذر ۱۳۸۸ساعت ٢:٠٢ ‎ب.ظ توسط آلن
 

میگفت سه نفره نشستیم فیلم رو دیدیم. هر کسی از یه زاویه.

گفتم چه خوب پس باید تحلیلاتون شنیدنی باشه.

گفتش آره ، و ادامه داد من روبروی مانیتور بودم ، یکی سمت راست مانیتور و اون یکی سمت چپش ...  

جمعه ٢٧ آذر ۱۳۸۸ساعت ۱٠:٥٦ ‎ب.ظ توسط آلن 
 

اوایل تابستون بود که یه اسپیکر خریدم. تازه الان بعد از ۵ ماه متوجه دو تا سوراخ روی بدنه ش شدم.

دو تا سوراخ کاربردی.

فقط خدا کنه این تجربه بعد از زن گرفتن ، تکرار نشه. 

شنبه ٢۱ آذر ۱۳۸۸ساعت ۸:٠۳ ‎ب.ظ توسط آلن 
 

آری بابا که داشت در سرزمین عجایب راه می رفت و سیگاری به لب داشت به

اراجیف یک عدد کابوی تنها * می اندیشید که در راه عابر پیادهای را به همراه زنی

قد بلند با نام مستعار میم.نون دید که گلی بارون زده را در دستانش گرفته بود و

ناگهان جمله ای عامه پسند در ذهنش شکل گرفت:

"روزگار همه را عجیب مورد طجاوز همگانی قرار داده است."

 

* واسه دل سیگاری عزیزم

پ.ن : بیشتر شبیه انشا شد تا جمله سازی. 

چهارشنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۸ساعت ۸:۱٢ ‎ق.ظ توسط آلن 
 

هی باید تو خونه تذکر میدادم ، بابا وقتی من خوابم منو بیدار نکنید.

دارم تو خواب انگلیسی یاد می گیرم.

تازه الان که درسم تموم شده دارم تو خواب به بچه های دیگه زبان یاد می دم.

اونا هم تو خواب حقوق منو می ریزن به حسابم.

قسمت جالب داستان اینه که تو خواب چند تا شاگرد خصوصی دختر هم به تورم خورده  که هم فاله و هم تماشا . تازه تو خواب یکی شون بهم زیاد ابراز علاقه نشون می ده.

می ترسم تو خواب کار دستم بده. 

دوشنبه ۱٦ آذر ۱۳۸۸ساعت ٤:۳٩ ‎ب.ظ توسط آلن 
 

وقتی دسته جمعی بیرون می رفتیم ، هیچ وقت حساب نمی کرد.

وقتی بهش می گفتیم نمیخوای یه بار مهمونمون کنی ، می گفت :

                                                                    من زیر بار زور نمی رم. 


یکشنبه ۱٥ آذر ۱۳۸۸ساعت ۱۱:۳٤ ‎ب.ظ توسط آلن 
 

میگن بنده تو جایگاه نیازه و خدا تو جایگاه ناز.

آخه آخدا ، صد میلیون تومن هم چیزیه که اینقدر ناز میکنی ؟ 

پنجشنبه ۱٢ آذر ۱۳۸۸ساعت ۱۱:۱٦ ‎ب.ظ توسط آلن 
 

در ایام جوانی که تازه با مفهوم دختر آشنا شده بودم ، روم نمی شد برم عشقمو با استفاده از اصوات به طرف

ابراز کنم.

فقط به صورت چشمی اونو پیگیری می کردم. اونم یا می فهمید یا نمی فهمید.

من اسم این نوع عشق رو گذاشتم " عشق صامت ". 


سه‌شنبه ۱٠ آذر ۱۳۸۸ساعت ٩:۳۱ ‎ق.ظ توسط آلن 
 

برای باز کردن حساب رفتم تو یه بانک.

خانم بانکی : قبلاً اینجا حساب نداشتین ؟

من: نه

خانم بانکی : آخه قیافتون خیلی آشناست.

من : جدی ( بقیه ش تو دلم) ولی واسه خودم سالهاست که ناآشناست. 

یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۸ساعت ٤:۳٧ ‎ب.ظ توسط آلن 
 

میگم من اگه لب دریا هم برم باید یه آفتابه آب همرام ببرم.

میگه یه وقت نری آفتابه بخری ، من یه دونه خونه دارم ، واست میارم. 

پنجشنبه ٥ آذر ۱۳۸۸ساعت ۱٢:۱٤ ‎ب.ظ توسط آلن 
 

این روزا سرم خیلی شلوغ شده ،

آخه قراره تونل توحید رو من افتتاح کنم . 

چهارشنبه ٤ آذر ۱۳۸۸ساعت ٧:٥٩ ‎ق.ظ توسط آلن 
 

به من میگه سایه تون سنگین شده .

تو دلم گفتم مگه قراره تو سایه منو حمل کنی که اینقدر ناراحتی. 

سه‌شنبه ۳ آذر ۱۳۸۸ساعت ٤:۱۱ ‎ب.ظ توسط آلن
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد