گزارش یک گناه

توو ماشین بودم ، پشت چراغ قرمز.

یه لحظه حواسم رفت به ماشین جلویی.

یه دختر و پسر جوون سوارش بودن.

نمیدونم چی بینشون گذشت که یه لحظه روشون رو کردن به هم و عاشقانه همدیگه رو بوسیدن.


زنگ زدم به اون شماره اعلام شده و بابت این بی عفتی ، شماره پلاکشون رو گزارش کردم.

باید بفهمن عشق ورزیدن و محبت کردن ، بزرگترین بی عفتی توو این شهر کثافت زده اس.

نظرات 5 + ارسال نظر
سید محسن پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1398 ساعت 04:11 ب.ظ http://telon4.blogfa.com/

درود بر شما---چرا نمی نویسید

درود
اگه چیزی به ذهنم برسه حتما

سید محسن سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 08:17 ب.ظ http://telon4.blogfa.com/

درود بر شما---حیف که با یه گل بهار نمیشه---اما هیبت زمستان می شکند---موفق باشید

موافقم

آویشن یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 09:15 ب.ظ http://dittany.blogsky.com

چرا نمی زاری جوونای مردم راحت باشن؟

ببقشید

عاطی شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1398 ساعت 05:06 ب.ظ

و باغ هایی همیشه سبز در بهشت پاداش شما خواهد بود

خوشحالم که هنوز مرد وجود داره

آخ جون باغ. من میمیرم واسه باغ (با صدای مورچه خوانده شود)
منم خوشحالم

محیا چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1398 ساعت 06:27 ب.ظ http://mahighermez72.blogfa.com

احساس می کنم سال ها قبل وبلاگت رو می خوندم! ولی دچار فراموشی شدم.

جدی که این کار رو نکردی؟ :))

احتمالن احساست درسته
نه بابا. داستان تخیلی بود. نبود هم همچین کاری نمیکردم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد