با یکی از دوستان که باهاش رودربایستی دارم تو مترو بودیم.
چند تا ایستگاه بعد یه بنده خدایی سوار شد
به ظاهر ، بدون توجه بهش به بحثمون ادامه دادیم.
من دوست داشتم اون نباشه . اون دوست داشت من نباشم.
زمونه عجیبی شده آقا !
کسی داشت با زیر لب تکرار کردن فحش های کاف دار ، خود ارزایی می کرد.
میگم ملتی که به بلوغ سیاسی می رسه ، مثلاً چطوری از نظر سیاسی جنب میشه ؟
سیاوش اردلان :به نظر شما چه کسی برنده مناظره شد ؟
آلن از تهران : دکتر پور حسین
من ندیدم. ولی اونایی که دیدن میگن روی یه جایی از پل صراط خیلی کوچیک نوشته :
Made in China
درآغوشش فشردم گفت مردم
چه لذت ها کز آغوش تو بردم
شبی دیگر در آغوشی دگر بود
خدایا ! کاش کمتر می فشردم
پ.ن : یاد دانشگاه افتادم. یهو این شعر به ذهنم اومد.
پشت در رسید. چند ضربه به در زد. صدایی از داخل خانه بلند شد که " کیه ؟ "
گرگ که دیگه واقعاً توانش رو از دست داده بود با التماس گفت " ترو خدا درو باز کنین. من مادرتون هستم "
ولی بره های کوچولو گفتن " نه تو دروغ میگی تو گرگ ناقلایی "
همین چند سال پیش بود که مادر بچه ها به خاطر فقر و نداری بچه ها رو سر راه گذاشته بود و گرگ مهربون سرپرستی بچه ها رو قبول کرده بود ولی مادر بچه ها بعد از مدتی پشیمون شده بود و دوباره پیش بچه هاش برگشته بود.
کسی نمی دونست تو دل گرگ مهربون چی می گذشت وقتی با گریه از بچه ها خواهش می کرد درو باز کنن تا یک بار دیگه اونا رو ببینه.
چهار برادر ، سه تا خدمت نظام کردی و دیگری به لطف قانون معاف شدی.
من اناری می کنم دانه به دل می گویم
کاش این مردم دانه های دلشان پیدا بود