شهریور 1387

اینقدر سیرم که میتونم یه گاو درسته رو بالا بیارم.

 
یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۱٠:۱٧ ‎ب.ظ توسط آلن 

 

اگه یوسف خوشگل نبود ، اون وقت چی می شد ؟ آیا باز هم اینقدر تحویلش می گرفتن ؟

 
یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۱٢:۱۸ ‎ق.ظ توسط آلن  
 

 

مجلس محترم                 ریاست جمهور محترم                     استاد محترم

مدیر عامل محترم                دادستان محترم                همکار محترم                

مدیریت محترم ...                       ریاست محترم ...

چقدر ، به هم احترام میذاریم . چقدر ، به هم احترام نمیذاریم .

 

جمعه ٢٩ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۱:٠٩ ‎ق.ظ توسط آلن 
 

 

ساعت ٨ کارت کشیدن و خواب نموندن تنها فتح الفتوح زندگی کارمندیه.  

سه‌شنبه ٢٦ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۱٠:٤٧ ‎ق.ظ توسط آلن 
 

 

واقعاً هر چیزی دورانی داره.

به نظرم دیگه وقت عاشقی تموم شده.

چند وقته بدجوری هوس کردم بابا باشم. ( حیف که سرپرستی نمی دن )  

یکشنبه ٢٤ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۱:٢٦ ‎ب.ظ توسط آلن 
 

 

تو آن شاهزاده ای هستی که به خواب رفته و در رویا می بیند که گداست .از خواب بیدار شو

 

پ.ن 1: میگم این اوشو بعضی وقتا بدجور فاز میده

پ.ن 2: حیف که مرده و گرنه تو یارکشی برش می داشتم  

شنبه ٢۳ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۱۱:٥٦ ‎ب.ظ توسط آلن 
 

 

یه روزی میمیرم.

مردن تو فامیل ما ارثیه .  

 

چهارشنبه ٢٠ شهریور ۱۳۸٧ساعت ٧:۱۳ ‎ب.ظ توسط آلن 
 

آیا واقعاً برام بی معنیه ؟ یا دارم فیلم بازی می کنم . شاید چون ندارم فکر میکنم الکیه.

خب اون دوتای قبلی هم که یکسال بیشتر دووم نیاورد

راستش حسش نیست. اصلاً حسش نیست.

خیلی متنفرم از جمله ای که میگه دخترن دیگه ،‌همینه ،‌باید تحمل کرد.

نمی دونم چرا فکر می کنم کسی که تو ذهن منه همچین رفتارایی رو نداره.

آیا من کمال گرام.

یا واقعاً‌ وجود داره.

اصلاً همچین موجودی رو میشه بهش گفت دختر ( شاید بشه ! )  

چهارشنبه ٢٠ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۱٢:۳٦ ‎ب.ظ توسط آلن 
  

کلاسی که میرم واسم حکم روز قیامت رو داره .

تمام مدت عمرتو میذاره وسط و تحلیلش می کنه .

تازه می فهمی چه سوتی هایی که ندادی .  

چهارشنبه ٢٠ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۱٢:۱٩ ‎ق.ظ توسط آلن 
 
 

نمی دونم چرا  بعضی وقتا زندگی اینقدر واسم پوچ و بی معنی میشه .

اینقدر که دوست دارم به بعضی ها بگم لطفاً ... شر نگو .  

چهارشنبه ٢٠ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۱٢:۱٥ ‎ق.ظ توسط آلن
 

اگر قرار باشد بایستی و به طرف هر سگی که پارس می کند سنگ پرتاب کنی هرگز به مقصد نمی رسی

لارنس استرن

http://blog.360.yahoo.com/blog-aX68jJU8eqhYBd3hk1oN61HBqzTxRg--?cq=1&l=76&u=80&mx=112&lmt=5

 
یکشنبه ۱٧ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۱:٢٠ ‎ق.ظ توسط آلن 
  

وقتی عاشق به معشوقه رسید و آن دو زیر یک سقف قرار گرفتند و معشوقه برای عاشق قرمه سبزی پخت !آنموقع فاتحه عشق را باید خواند

برگرفته از وبلاگ خاطرات و خطرات

http://www.roozehadineh.blogfa.com/8609.aspx

 
پنجشنبه ۱٤ شهریور ۱۳۸٧ساعت ٢:٢٦ ‎ق.ظ توسط آلن 
  

فقر اقتصادی فقط فقر اقتصادی نیست بلکه تبعات دیگری هم دارد.

http://othercity.persianblog.ir/post/8/

 
دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸٧ساعت ٥:٠٩ ‎ب.ظ توسط آلن 
  

- خب چه خبر از سفر ایتالیا ؟

- خوب بود . خیلی خوش گذشت . ولی من هر چی نگاه کردم مافیا ندیدم  

دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۱٢:٤٥ ‎ق.ظ توسط آلن
  

داشتم فکر می کردم که چرا به ایرانی ها تو کشورهای مختلف توهین میشه که یهو ... برق رفت

 
دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۱٢:٤٢ ‎ق.ظ توسط آلن 
  

مگه آدم های مهم صندلی عقب نمی شینن ؟

پس ما چرا وقتی می خواهیم به یکی احترام بذاریم می گیم برو جلو بشین ؟

چقدر عجیبیم !  

یکشنبه ۱٠ شهریور ۱۳۸٧ساعت ٧:۱٦ ‎ب.ظ توسط آلن 
  

س: سریال ایرانی را تعریف کرده و انواع آنرا نام ببرید .

ج: سریال ایرانی سریالی است که درآن آدم های بد در آخر سریال خوب می شوند و

انواع مختلفی دارد که عبارتند از ازدواج.  

یکشنبه ۱٠ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۸:٥۱ ‎ق.ظ توسط آلن 
  

یه سال دیگه از عمرمون گذشت . حدود سی سال از زمانی که پدر و مادرم منو از مغازه خریدن می گذره

سال بدی نبود. تجربه های خوبی داشتم .

یه چک کنم ببینم تغییرات ظاهر کله ام بیشتر بوده یا باطنش .  

یکشنبه ۱٠ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۸:٤۸ ‎ق.ظ توسط آلن
  

به دعوت یکی از دوستان به یه تئاتر کمدی رفتم.

کلی شوخی های ناجور و کلمات ١٨-

ملت کلی خندیدن و حال کردن.

اگه یکی از اون کارارو خارج از اونجا انجام می دادی یا باعث دلخوری میشد ، یا بهت می گفتن بی تربیت یا اینکه کار به دعوا می کشید.

چقدر عجیبیم !  

جمعه ۸ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۳:٠۳ ‎ب.ظ توسط آلن 
  

تنها موجودات ماده ای که با تمام بدرفتاری من ، باز هم به شدت دوسم دارن و بهم علاقمندن، پشه ها هستن. 

پ.ن 1: خدایا یه کاری کن این نوع ِ ماده هم مارو بی خیال شه

پ.ن 2: ترو خدا لااقل شبا دیگه برین خونه هاتون  

جمعه ۸ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۳:۳٦ ‎ق.ظ توسط آلن 
  

اولین بار که این کلمه رو شنیدم ،‌نه سالم بود.

داشتم با ماشین حساب مهندسی پسر دائیم بازی می کردم.

اون می گفت باتریش داره تموم میشه و فردا امتحان داره ، لطفاً منطقی باش

ماشینو بهش دادم و تمام تلاشمو کردم که منطقی باشم . با اینکه نفهمیدم منطق یعنی چی.  

جمعه ۸ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۱٢:٥٦ ‎ق.ظ توسط آلن
  

فلانی می گفت یه زمانی عطر می زدیم که بو بدیم ، اما حالا عطر می زنیم که بو ندیم.  

چهارشنبه ٦ شهریور ۱۳۸٧ساعت ٩:۱٧ ‎ق.ظ توسط آلن
  

زندگی را زندگی کن . . . مرگ را خواهی مرد

برگرفته از وبلاگ شاهزاده ای از ایران

 

پ.ن : یکی می گفت زندگی با زن شروع میشه و مردن با مرد .

 

چهارشنبه ٦ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۱:٤٥ ‎ق.ظ توسط آلن 
  

چه حالی میده بری تو والد مهربونت و کودکِ پدر و مادرت رو بیدار کنی و بهشون محبت کنی.

یه لحظه احساس می کنی اونا دختر ، پسرتن و تو باباشونی!  

سه‌شنبه ٥ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۱:۱٩ ‎ب.ظ توسط آلن  
  

دمت گرم               گل کاشتی

 

پ.ن ١ :اگه هادی مدال نمی آورد ، در موردش چی می گفتند ؟

پ.ن ٢: اگه هادی سیاسی نبود و مدال نمی آورد ، اون وقت چی می گفتند ؟  

یکشنبه ۳ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۱:٢٧ ‎ق.ظ توسط آلن 
  

ترو خدا یکی به من بگه چرا این دختره سمیرا همیشه با چادر تو خونه می گرده ؟   

یکشنبه ۳ شهریور ۱۳۸٧ساعت ۱:٢٥ ‎ق.ظ توسط آلن
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد