-
سایز
جمعه 28 مردادماه سال 1390 18:10
جلوی یه بوتیک لباس ، به کنایه بهم میگه : تو باید سایز 3 ایکس لارج بپوشی. به کنایه بهش میگم : پس تو هم باید سایز یک 3 ایکسُ م لارج بپوشی.
-
کار روزانه
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 13:09
توو این روزای ماه رمضون ، یه خورده کارم سبکتره. کارای روزانه رو تا ساعت 11 انجام میدم و بعدش زنگ می زنم به بچه ها. برای بازی صداشون میکنم. چهار نفر که میشیم بازی رو شروع میکنیم. مایکل ، بن ، پاولین و خودم. مایکل همیشه خیلی زود خودشو می رسونه. آخه صبا زود از خاب بیدار میشه. تمرین تیراندازی می کنه. تیراندازی ش حرف...
-
بابا مصداق !
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 09:40
سرهنگ خدادادزاده با بیان اینکه برخی هم ناخواسته در این مراسم شرکت کرده بودند، عنوان کرد: دو موضوع است، یکی اینکه این مراسم به صورت مختلط برگزار شده بود و دیگری برخی از این افراد بطری های آب معدنی در دست داشته اند که یکی از مصادیق روزه خواری محسوب می شود. پ.ن 1: ظاهرن یکی از مبطلات روزه ، در دست گرفتن بطری آب معدنیه....
-
خسته نشی یه وخ اخوی
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 12:47
فکرشو بکن خیلی ها با زبون روزه مجبورن مسافر کشی کنن. اونم توو این هوای گرم. خیلی ها مجبورن با زبون روزه کنار تنور وایسن. خیلی ها مجبورن با زبون روزه سر چهار راه ها به آمد و رفت خودروها نظارت کنن. خیلی ها مجبورن با زبون روزه کارگری کنن ، نقاشی کنن ، بنایی کنن و ... اونوقت یه سری از عزیزان محترم روحانی ، مشغول طرح...
-
روحش شاد
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 01:01
مادر بزرگ مرد از بس که جان ندارد پ.ن ۱: مادر بزرگم عصر روز یکشنبه دار فانی رو وداع گفت. و روز دوشنبه تن رنجورش اسیر خاک شد. پ.ن ۲: ممنون از لطف و صفای همتون. ایشالا خدا رفتگان همتونو بیامرزه. پ.ن ۳: محسن نازنین ، مجتبای عزیز ، تیراژه بانو ، هیشکی بانو ، الهه مهربان و کیانای عزیز ، ممنون که از مرحومین تازه گذشته یاد...
-
فقر
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 01:10
خوبی تابستونا این بود که لااقل یکی از مشکلاتش کم میشد. دیگه سقف خونه ش چیکه نمیکرد.
-
ارتباط
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1390 21:42
برای چت کردن با اون ، آن میشد. الان یه مدته که این شده.
-
ن.ق.ط.ه
یکشنبه 19 تیرماه سال 1390 10:44
ت.ا ح.ا.ل.ا د.ق.ت ک.ر.د.ی.ن و.ق.ت.ی ب.ی.ن ک.ل.م.ا.ت ن.ق.ط.ه م.ی.ذ.ا.ر.ی.د ، م.ل.ت ا.ش.ت.ی.ا.ق ب.ی.ش.ت.ر.ی د.ا.ر.ن ک.ه ا.و.ن م.ت.ن ر.و ب.خ.و.ن.ن. ر.ا.س.ت.ش خ.و.د م.ن ک.ه ا.ی.ن.ج.و.ر.ی.م. ب.ا.ر.ه.ا ش.د.ه ک.ه ب.ه ا.ی.ن.ج.و.ر ک.ل.م.ا.ت ب.ر خ.و.ر.د.م و ب.ا ا.ش.ت.ی.ا.ق ز.ی.ا.د خ.و.ن.د.م.ش، ب.ع.د د.ی.د.م ک.ه ا.ون ک.ل.م.ه...
-
کار
شنبه 18 تیرماه سال 1390 17:42
امروز خیلی کارم زیاد بود. از صبح که اومدم مشغول بودم. تا اینکه حدودای ساعت 11 تونستم کمر کارو بشکنم. ساعت 12 آمبولانس اومد و کار رو بردن بیمارستان و بستریش کردن. قراره تا هفته دیگه ، یه عمل جراحی پیچیده روش انجام بدن. عصری یه قوطی کمپوت خریدم و رفتم بیمارستان. کار رو تخت خوابیده بود و زن و بچه ش هم کنارش بودن. تا رفتم...
-
کبوتر
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 11:55
کبوتر رو سیم برق نشست. پسرک به سمتش سنگ پرت کرد. کبوتر پرواز کرد و رفت. رفت و رفت و رفت. دیگه هم رو اون سیم برق ننشست. گربه دلش برا کبوتره تنگ شد. پ.ن: پـَـَــــ نــه پـَـَــــ (یکی میل زده بود) پـَـَــــ نــه پـَـَــــ با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی میفروشه؛ نوبت ما که میشه طرف میگه:شمام عسل میخواین!؟...
-
دور دست ها
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 09:06
مرد برای اینکه نور آفتاب اذیتش نکنه ، دستشو گذاشت رو پیشونیش و به دور دست ها خیره شد. ولی هر چی نگاه کرد چیزی ندید. باز هم به دور دست ها خیره شد. ولی باز هم چیزی ندید. مرد دیگه به دور دست ها خیره نشد.
-
اندر فواید نبودن باطری
یکشنبه 5 تیرماه سال 1390 16:59
چهار روزه ساعت دیواری اتاقمون خوابیده. باطری ش تموم شده و موجودی باطری اداره صفره. امروز تصمیم گرفتم یه کاری بکنم که هم نیاز به باطری مرتفع بشه و هم از ساعت لحظه ای مطلع بشیم. هر ده دقیقه یک بار ، از صندلی بلند میشم و ساعت دیواری رو بر میدارم و عقربه ها رو طوری می چرخونم که ساعت فعلی رو نشون بده. به همکارا سپردم که...
-
پیوند
یکشنبه 29 خردادماه سال 1390 09:52
لحظات برای دختر به سختی می گذشت. بد جوری دلهره داشت. تقریبن تمام پوست انگشتاشو کنده بود. تا چند لحظه دیگه قرار بود یه عمل جراحی نسبتن سخت انجام بشه. توو این عمل، یکی از اعضای بدن پسری به بدن دختر پیوند زده میشد. توو اتاق بغل پسرک خیلی ریلکس روو تخت دراز کشیده بود. انگار نه انگار که قراره یکی از اعضای بدنش رو جدا کنن....
-
فرابدن
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1390 10:22
مرد ، بیرون خونه منتظر وایساده بود. مدام ساعتشو نگاه می کرد. صدای در خونه اومد ... در باز شد و محمد رضا اومد بیرون. داشت می رفت سمت ماشینش که یه صدایی رو از پشت سرش شنید. مرد : آقای فرا بدن ؟ محمدرضا : بله خودم هستم. کاری داشتین ؟ مرد : به نفعته که پاتو از زندگی خصوصی ما بکشی بیرون. محمدرضا : ببخشید. ولی من اصلن متوجه...
-
اوقات فراغت
سهشنبه 24 خردادماه سال 1390 09:32
بیرون خونه : ولگردی. توو خونه : وبگردی. پ.ن : این مطلب زیبا رو دوستی واسم میل زده بود. Normal 0 MicrosoftInternetExplorer4 دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟ دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟ *** تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟ *** مُردم از بس شهر را گشتم...
-
لشکر غم و فرمانده گروهان یک نفره
دوشنبه 23 خردادماه سال 1390 15:14
از غم و غصه بدم میاد. دوس دارم هم خودم شاد باشم و هم دوستامو شاد کنم. (بماند که توو این قضیه ، بعضی وقتا زیاده روی می کنم و دوستامو می رنجونم) ولی بعضی وقتا در مقابل این حجم غم کم میارم. فک میکنم که فرمانده گروهان یک نفره ای هستم که مقابلم لشکر غمه. اینقدر این لشکر قویه که جددن انرژی واسم نمی ذاره. خیلی وقتا شکست می...
-
فیل
شنبه 21 خردادماه سال 1390 11:17
چندین سال قبل ، یه فیلو بردن توو یه اتاق تاریک. از چند نفر خاستن که برن توو اتاق و بهش دست بزنن. بعد بیان تجربه شون رو از اون حیوون ، توو یه دفتر گزارش بنویسن. هر کسی اومد بیرون ، با یه قیافه متفکر رفت سمت دفتر و تجربه ش رو نوشت. ولی یکی از اونا ، خیلی عصبانی اومد بیرون ، دستش رو با حوله خشک کرد و از اتاق خارج شد.
-
مثلثات
پنجشنبه 19 خردادماه سال 1390 12:44
من درس می خواندم. مادر بزرگ استغفار می کرد.
-
تو خود حدیث مفصل بخوان از این لیوان
سهشنبه 17 خردادماه سال 1390 11:20
هر روز صبح توو اداره ، روز کاری مون رو با خوردن صبحانه شروع می کنیم. تقریبن هر کسی واسه خودش لیوانی داره. هر روز صبح هر کسی لیوان خودشو پر میکنه و می شینه پشت میز و مشغول میشه. یکی از بچه ها یه لیوان نانو داره. از همونا که موقع داغ بودن محتویات داخلش ، رنگش سفید میشه و وقتی محتویات داخلش سرد شد ، رنگش سیاه میشه. روو...
-
بازو
دوشنبه 16 خردادماه سال 1390 12:16
اهل کار بود. نون بازوی خودشو می خورد. ولی بازم شبا سر گرسنه زمین می ذاشت. آخه بازوش خیلی زور نداشت ، واسه همین نونش فقط کفاف ناهارش رو میداد.
-
بازی
سهشنبه 10 خردادماه سال 1390 10:22
حوصله م سر رفته بود. گوشی رو برداشتم و برنامه شطرنج رو لود کردم. یه نیم ساعتی باهاش بازی کردم. دیگه داشتم خسته میشدم. اومدم دکمه EXIT رو بزنم که گوشیم برگشت و گفت : داریم بازی می کنیما. کجا داری میری ؟ بهش گفتم : دیگه خسته شدم. حال و حوصله ادامه دادن ندارم. اینو که بهش گفتم ، دمغ شد و اخماش رفت تو هم. خدائیش حق داشت....
-
قتل
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1390 09:07
جسد بی جان دختر روی زمین افتاده. در حالیکه سر از تنش جدا شده. کارآگاه ها توی اتاق دخترک در حال پیدا کردن سرنخ هستن. از همه مظنونین بازجویی می کنن. یکی از مظنونین پسریه که به تازگی با دخترک آشنا شده. شواهد و نتایج بازجویی نشون میده که قاتل دختر ، همین پسره س. پسرک به قتل دختر اعتراف می کنه. وقتی ازش انگیزه قتل رو می...
-
پای سیب
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1390 09:04
وقتی پای سیب اینقدر خوش مزه س ، حساب کن دیگه دست سیب چقدر خوشمزه س ؟ یا مثلن لپ سیب چقدر خوشمزه س ؟ یا مثلن ...
-
easy or not easy
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 19:59
easy life , for the time of life , that is not easy. پ.ن 1: این پست رو تقدیم می کنم به مادر بزرگم. که یه زمانی اون ، بچه هاش رو پوشک می کرده . اما حالا بچه هاش اونو پوشک میکنن. پ.ن 2: روز زن مبارک باد. پ.ن3: بازم سیستم پرشین به هم ریخته و من نتونستم تبریک بگم. مامانگار عزیزم - خانم زائر گرامی - مامان لیلا - خواهران دو...
-
تناسخ
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 15:10
تا چند وقت پیش به تناسخ اعتقاد نداشتم. ولی از وقتی دیدم روحم از جسم پسرکی شاد و خندان ، وارد جسم جوانکی ناراحت و افسرده شده ، بهش اعتقاد پیدا کردم.
-
سکوت
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1390 12:28
هیچ وقت در مورد عشقش حرف نمی زد. آخه عاشق عکس پرستاری شده بود که انگشتشو گذاشته بود رو دماغش. پ.ن : بدون اغراق خیلی خوشحالم که دارمتون. تک تک تون عشقین. تک تک تون با مرامین. تک تک تون همراهین. از همتون ممنونم که هوامو دارین. سلامتی هر چه رفیقه.
-
لوطی شیرزاد
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1390 17:35
تصمیم داشتم که دیگه ننویسم. کما اینکه هنوز هم این تصمیم رو دارم. ولی خبری رو که امروز خوندم ؛ حسابی حالمو بد کرد. ساعت حدود ۱۰ رفتم وبلاگ کیامهر ؛ ببینم پست جدید داره یا نه. چشمم خورد به یه خبر. کسی فوت شده بود. خدایا ؟ یعنی اون آدم کی بوده ؟ شیرزاد طلعتی. به چشام فحش دادم. گفتم پدر سگا ؛ اسمو درست بخونید. دوباره اسم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1390 20:11
این پست صرفا به منظور اعلام محفوظ بودن آدرس این وبلاگ برای نویسنده اش ایجاد شده است.