دیروز داشتم میرفتم خونه ، که دیدم دو تا دختر تقریبن 17 . 18 ساله وایساده بودن روبروی یه فروشگاه مواد غذایی و داشتن در مورد پوستر قسمت 28 سریال شهرزاد حرف میزدن.
دختر الف : میدونستی آخرش فرهاد و شهرزاد بهم میرسن ؟
دختر ب : واااااااااای. راس میگی ؟ جون من ؟
دختر الف : راس میگم بخدا. دروغم چیه ؟
دختر ب : آخ جووووووووووووون. خدا رو شکر.
من:
شهرزاد:
فرهاد:
قباد:
عوامل دست اندر کار ساخت سریال شهرزاد:
کلیه عشاق به وصال هم رسیده در طول تاریخ:
کلیه عشاق به وصال هم نرسیده در طول تاریخ:
نیسان آبی پارک شده روبروی فروشگاه مواد غذایی :
آقا گویا فصل دوم شروع شده
نه فکر نکنما. فقط یه سی دی جدید بیرون اومده در مورد جشن فصل اول.
سلام
امروز بعد دو سال کله سحری گفت یه سری به وبلاگ های که یه زمونی 4-5 ساعت وقت می زاشتم برا خوندنش و کم کم جای کتاب خوندن رو گرفته بود بزنم به جز اینجا و هفتک ( با نویسنده های جدید تقریبا)باقی جا ها تعطیله اول که کلی خاطره زنده شد بادیدن اسامی دوستان بعد کلی غصه و دید فلسفی که همه چیز فانیه و از یاد رفتنی ( نهایتش خاطره ) اما اخرش دلم نیومد بابت خوندن پستای این دو سالت ( و البت پستای چند سال قبلت که داغ داغ می خوندم ) تشکر نکرده برم
امیدوارم نیمه گمشدت رو پیدا کنی ( ظاهراً که پیدا نکردی ) و همیشه شاد باشی و سبز
سلام مجتبی جان. خوبی داداش ؟
آره یادش بخیر چه روزایی بود. چقدر وبلاگ بروز شده داشتیم واسه خوندن.
من جدیدن سعی میکنم که غصه نخورم. به هر حال زندگیه. جلو میره و باید جلو بره و ما هم باید باهاش جلو بریم.
حالا گذشته هر چقدر هم خوب و قشنگ بوده ، گذشته و باید دنبال قشنگی های جدید توو روزای آینده باشیم.
آقا شما تا شروع فصل دوم شهرزاد خیال به روز کردن دارید آیا؟؟؟
چشم. در اولین فرصت
راستی این فصل دوم از کی شروع میشه عایا ؟
نیسان آبی:))))
خب دلش میخواسته برسن بهم
آره خب. کار دله. کاریشم نمیشه کرد.