سیندرلا

وقتی از کالسکه پیاده شد ، با حالت دو سمت تالار دوید.

شاهزاده که چشمش به اون افتاد یک دل نه ، صد دل عاشقش شد.

سمت دختر رفت ، دستش رو گرفت و اونو به رقص دعوت کرد.

سیندرلا دعوت شاهزاده رو قبول کرد و برای دقایقی با هم رقصیدند.

شاهزاده که بدجوری از سیندرلا خوشش اومده بود ، بهش فهموند که دوس داره باهاش تنها باشه.

واسه همین از مهمونا معذرت خواهی کردن و به سمت اتاق خواب شاهزاده رفتن.

کارشون با بوسه شروع شد و کم کم رو تخت خوابیدن و مشغول ناز و نوازش همدیگه شدن.

و غافل بودن از اینکه عقربه های ساعت برای رسیدن به عدد دوازده با همدیگه مسابقه گذاشتن.

همینطور که با همدیگه مشغول بودن ، یهویی چشم سیندرلا به ساعت افتاد.

تا چند ثانیه دیگه ساعت دوازده میشد و سحر باطل.

برای چند صدم ثانیه به این فک کرد که اگه سحر باطل بشه و برگرده به شکل سابقش ،

قطعن شاهزاده ازش بدش میاد و باهاش ازدواج نمیکنه.

در ثانی هنوز کارشون هم تمام نشده بود و سیندرلا بدجوری مشتاق بود که به مراد دلش برسه.

شاهزاده که متوجه تغییر حالت سیندرلا میشه ، با ناراحتی می پرسه :

عزیزم ؟ چیزی شده ؟

سیندرلا که خودشو برای بدترین چیزا آماده کرده بود ، تا اومد علت ناراحتیش رو بگه ،

یهو وزیر زمان پادشاه اعلام کرد که از امشب ساعت رسمی ، یک ساعت به عقب کشیده میشه.

سیندرلا که از شنیدن این خبر بدجوری ذوق زده شده بود ، به شاهزاده میگه : نه ، طوریم نیست عزیزم.

وقتی با خیال راحت کارشون رو کردن ، سیندرلا شاهزاده رو میبوسه و به سمت خونه راه میفته.


نظرات 24 + ارسال نظر
وانیا پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:01 ب.ظ

واقعا استعداد بی نظیری دارید
محشر بود
حرفی نمیشه زد ممنون که مینویسن

قربانت وانیا جان
مرسی

سارا پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ق.ظ http://www.takelarzan.blogsky.com

خییییییییلیییییییییی باحال بود
خدایی شوک زده کرد منو
واقعا مرسییییییییییییییییییییییی

خواهش میشه سارا جان

هیشـــکی! پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 ق.ظ http://www.hishkii.blogsky.com

س.....هررررررررررررررررررررررررررر ل............ هررررررررررررررررررر..ااا..........م.......
خوبی؟........هررررررررررررررررررررررر وووووای مردم از خنده خیلی باحال بود...چقد شاهزاده ذوق کرده حتمن.......سینرلا هم فردا صب وزیز زمان پادشاهو هزارتا ماچ کرده....

سلام هیشکی جان.
ایشالا همیشه خندون باشی.

مرسی من خوبم. تو چطوری ؟ خوبی ؟

نه هیشکی جان ، سیندرلا نهایتن از وزیر زمان تشکر میکنه.
ولی اینکه ماچش کنه ، نو نو نو نو نو نو

الهه چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:15 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

هررررررررررررررررررررررررررر
قصهٔ ما به سر رسید،سیندرلا به مراد دلش رسید...به خونه هم رسید؟؟

به خونه هم رسید.
به خونه خالی هم رسید.
به هر خونه ای که دلش میخاس رسید.

عاطفه چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:13 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

کابوی! پست بالای 18 سال؟
آخرش غیر منتظره بود.. احسنت..
حالا به مراد دلش رسید؟ سیندرلا رو میگم..

نه بابا ، بالاتر از این حرفا بود.

ممنون.

من چه میدونم. من که توو اتاق نبودم.
ولی احتمالن تا چن وخ دیگه سی دی ش میاد بیرون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد