یه پسره داشت میرفت ، چشمش خورد به یه دختره.
بد جوری عاشقش شد. همه ش داشت به این فک میکرد که چطور عشقشو مطرح کنه.
اینقدر به این قضیه فک کرد و انرژی مصرف کرد که کم کم گشنه ش شد.
بخاطر همین عاشقی یادش رفت.
به این فکر افتاد که بره به یه رستوران و شیکمی از عزا دربیاره.
همینطور که داشت میرفت و به دنبال رستوران ، مغازه های اطراف رو نگاه می کرد ،
زد و دسشویی ش گرفت.
بخاطر همین گشنگی هم یادش رفت.
به این فکر افتاد که ...
سلام
عشق واقعی بهد از ازدواجه نه قبل از آن
قبل از ازدواج عشق=کشک
مطلب خوبی بود, دستت درد نکنه
خب بهتر بود می رفت و به دختره می گفت و بعد با هم می رفتن ناهار و بعد هم دسشویی.
چش بود مگه؟!
لایک !
خیلی با مزه بود
ای خدا ذلیل کنه این پسرا رو با این عشق و عاشقیشون
نوبرن والا!!!