فیل

چندین سال قبل ، یه فیلو بردن توو یه اتاق تاریک.

از چند نفر خاستن که برن توو اتاق و بهش دست بزنن.

بعد بیان تجربه شون رو از اون حیوون ، توو یه دفتر گزارش بنویسن.

هر کسی اومد بیرون ، با یه قیافه متفکر رفت سمت دفتر و تجربه ش رو نوشت.

ولی یکی از اونا ، خیلی عصبانی اومد بیرون ، دستش رو با حوله خشک کرد و از اتاق خارج شد.


نظرات 41 + ارسال نظر
علیرضا دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:12 ب.ظ http://yek2se.blogsky.com/

عاقل = کافر

نه کیانا
پنجره ی اتاق من بازه ...
فقط دستم به قرصام نمیرسه ...
بیزحمت از مال خودت دو سه تا بده بهم ... بعدا پست میدم ...

مخلص شما !

مامانگار یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:59 ب.ظ

...اینو به خیلی چیزا میشه تعبیرکرد..درست مثل همون تعبیر فیله !..
...وارد فازای فلسفی شدی آلن جان...

کیانا یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:06 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

علیرضا نکنه میخایی پنجره اتاق توروهم باز کنم ها؟؟؟؟

علیرضا یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:35 ب.ظ http://yek2se.blogsky.com/


دمت گرم آلن ...
جوابت خیلی قشنگ بود


کیانا
عصبانی نباش ...
هرکی نوشته خودش بوده ... عاقل همه را به کیش خود پندارد

الان مشخصه دارم دو به هم زنی میکنم ؟؟
اصلا منم با تیراژه موافقم ...

در کل

کیانا یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:13 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

آلنننننننننننننننننننننننننننننننننننننن میکشمت

اون قرص قرمزا که مال ننه ت بود ،
خوب شد گفتی هواش دلگیره یادم باشه شب بیام پنجره اتاقتو باز کنم ....

من فقط یه مشکل کوچیک دارم اونم اینه که نصف حرفامو توو ذهنم میزنم و یادم میره که توو نوشته بیارمش بچچه پررو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد