فروردین 1390

سوت

در و باز می کنم و وارد آپارتمانم میشم.

احساس می کنم دیوارا یه خورده دلشون گرفته.

سوت می زنم تا شاید یه خورده دلشون وا شه.

 

31 فروردین 1390


ممنوع

اینقدر اونروز اخلاقش سگی بود که حتی توو مترو هم راش ندادن.

 

30 فروردین 1390


دنگ

از وقتی زن گرفته ؛

زنه گیر داده که باید سه دنگ وبلاگت رو به اسمم کنی.

 

28 فروردین 1390


خلاقیت

بهش خیره میشم.

                      بهم خیره میشه.

زبونمو واسش درمیارم.

                      اونم زبونشو واسم در میاره.

بهش لبخند می زنم.

                      بهم لبخند می زنه.

بهش اخم می کنم.

                      بهم اخم میکنه.

بهش چشمک میزنم.

                      بهم چشمک می زنه.

این تصویر لعنتی توی آینه هیچ وقت از خودش خلاقیت نشون نداده.

 

27 فروردین 1390


بی تفاوتی

مردم خیلی بی تفاوت شدن.

اینو می دونستم. ولی دیروز بهم ثابت شد.

داشتم می رفتم سر کار که دیدم ، یه جسد توو خیابون افتاده.

زن و مرد از کنارش رد می شدن و اصلن توجهی بهش نمی کردن.

یه چند تا خانم هم ، نزدیکی های جسد منتظر تاکسی وایساده بودن.

هیچ کس نیومد بگه ، بابا این بدبخت زن و بچه داره یا نه.

بیچاره پدر و مادرش. بیچاره اون بچه ای که یتیم شده. بیچاره اون زنی که بیوه شده.

چقد سخته که صبح ، وقتی داری میری دنبال یه لقمه نون واسه زن و بچه ت ،

یهو یه ماشین بهت بزنه و حتی واینسه ببینه چیکار کرده.

توو همین فکرا بودم که یه ماشین دیگه اومد و از روی جسد آقا موشه رد شد. 

 

23 فروردین 1390


آینده

یکشنبه ها ساعت ۹ شب از کانال دو یه برنامه پخش مشه به اسم : سفر به آینده

موضوعش در مورد نحوه زندگی بشر توو ۲۰ - ۳۰ سال آینده س.

توو هر برنامه تقریبن ۱۰ مورد از جدیدترین اختراعات رو نشون میده.

هر دفعه که این برنامه رو می بینم هیجان زده میشم. اختراعاتی که نشون میده واقعن وحشتناکه.

بعد از دیدن این برنامه ، به این فک میکردم که چه لزومی داره که موقعی که خوابیم ، نتونیم یه سری کار ها رو انجام بدیم ؟

به هر حال یه سری کارها رو که طول روز وقت نمیشه که انجام بدیم ، میشه طول شب انجام داد.

مثلن یه مغز متفکری به شکل هدفون اختراع بشه که موقع خواب روی سرمون بذاریم.

این گوشی چند تا سنسور داره. وضعیت بدن و وضعیت محیط اطراف رو سنس می کنه.

و در مواقع لزوم یه سری فرامین رو به اعضای بدن میده.

فرض کنید که شما به پشه حساسیت دارید.

          این دستگاه بدنتون رو بلند می کنه که یه پیف پاف مشتی به اتاق بزنید یا اینکه یکی از     این قرصای کذایی رو بزنید به اون دستگاه برقی که پشه ها رو بکشه.

طول شب که دانلود (از طرف بعضی سرویس دهنده ها) رایگانه ، از جامون بلند شیم و کامی رو روشن کنیم و یه سری فایل هایی که قبلن انتخاب کردیم رو بذاریم واسه دانلود.

اگه طول شب تشنه میشیم یا نیاز به پتو پیدا میکنیم ، قبل از اینکه مغز خودمون ، بیدارمون کنه ، این مغز مصنوعی نیازمون رو برطرف کنه ، بدون اینکه از خواب پا شیم.

اگه احیانن شیر‌آبی چکه می کنه ، توو خواب بریم و شیر آبو ببندیم.

توو خواب بریم و به بچه مون سر بزنیم و اگه پتو از روش کنار رفته ، بکشیم روش.

بدون نیاز به تنظیم ساعت و موبایل ، هر ساعتی که دوس داریم از خواب بیدارمون کنه.

اگه خیلی خسته هستیم ، کاری کنه که صداهای مزاحم رو نشنویم و یه خواب راحتی داشته باشیم.

و خیلی کارای دیگه ... 

 

22 فروردین 1390


تو آخه چه خبر داری بچه ؟!

نمی دونم چند روز پیش برنامه بیوگرافی "جان تراولتا" رو دیدین یا نه ؟

داشت در مورد فیلمایی می گفت که جان توش بازی کرده و دستمزدای آنچنانی گرفته.

هر دفعه با شنیدن دستمزد فیلماش ، هیجان زده می شدم.

بعد گفت که یکی از علاقه مندیاش خلبانیه.

خونه خفنشو نشون میداد که دو تا هواپیما مثل ماشین جلوش پارک شده بود.

و اینکه هر روز برنامه پرواز داشت.

بعد در مورد ازدواجش گفت و بچه دار شدنش. و اینکه زندگی عاشقانه ای با هم داشتن.

هر چی بیشتر ازش می گفت ، بیشتر به حال و روزش غبطه می خوردم.

کم کم کار به جایی کشید که گفتم ، این بابا اصلن توو زندگی ش هیچ غمی نداره.

داشتم افسوس زندگی خودامون رو می خوردم که راوی برنامه گفت :

چند سال پیش پسر ِ جان که از بیماری صرع رنج می برده ، یه روز تشنج کرده

و تا اونو به بیمارستان رسوندن ، فوت شده.

اتفاق بد دیگه این بود که گفت، فرمی که جان توی بیمارستان پر کرده حاوی مطالبی بوده که

در صورت مرگ پسرش ، جان مقصر تلقی می شده.

بعد نشون داد که جان و همسرش توی دادگاه اومدن و درگیر این مسئله شدن.

جالبه که این اتفاق توو سال 2010 بوده. یعنی تقریبن پارسال.

اونجا بود که گفتم ، آخه تو از داخل زندگی مردم چه خبر داری بچه ؟!

خیلیا هستن که طرز زندگی شون به نظر خیلی شاهانه و خفن میاد.

ولی حتی اونا هم یه مشکلی توی زندگی شون دارن.

در واقع میشه گفت که آدم بی درد و بی غم نداریم. 

 

20 فروردین 1390


معرفی

خواهرم ؛ از امروز وبلاگ نویسی رو شروع کرده.

و قراره که اینجا بنویسه.

پ.ن : مسلمن شروع وبلاگ نویسی وقتی اینهمه دوست خوب مطالبت رو بخونن ،

         خیلی فرق میکنه که ، تا مدتها بنویسی و کسی واست نظر نذاره.

         مرسی از لطف و صفای همتون.

 

18 فروردین 1390


خاطرات سکه ای

دس می کنم توو جیبم. دستم می خوره به چن تا سکه.

سکه ها رو در میارم.

به تاریخ سکه ها نگاه میکنم.

رو یکی شون نوشته 1385 

در عرض صدم ثانیه تمام خاطرات هایلایت خوب و بد سال 85 جلو چشمم رژه می رن.

رو سکه بعدی نوشته 1387

بازم همون اتفاق تکرار میشه و خاطرات سال 87 برام تداعی میشه.

به سکه های بعدی نگاه می کنم و خاطرات اون سالها رو هم مرور می کنم.

سکه ها رو میذارم توو جیبم و دلمو خوش میکنم به روزای نیومده.

 

9 فروردین 1390


پی.ام.سی

[روز - داخلی - شرکت خودمون]

اینجا دیوونه خونه.

                           آی لاو یو پی ام سی 

                                                          [ کف دست جوهر آبی ای ]

 

8 فروردین 1390


تخت خواب

بعد ِ چند سال زندگی مشترک ،  هنوز بچه نداشتن.

آخه بخاطر فضای کم ، مجبور بودن تخت خواب دو طبقه بخرن.

 

7 فروردین 1390


گزارش هفتگی

۱ - پست سال جدید رو با تبریک سال جدید شروع میکنم.

امیدوارم که تا اینجای سال رو به خوبی سپری کرده باشین و مابقی روزاش هم بهتر از این باشه.

۲ - توو این هفته خانم تیلو.ر فوت شدن. چندین نوبت جوونی های ایشون رو توو کانالای مختلف نشون داد و از دیدن زیبایی ایشون لذت بردیم.

۳ - نیروگاه اتمی فو.کو.شیما توو وضعیت بحرانه. گفتم اگه سونامی توی بو.شهر بیاد چه شود.

این بنده خدا (نیرو.گاه بو.شهر) نزده داره می رقصه. دیگه چه برسه به اون موقع.

۴ - نمی دونم چرا هر چی کیس به تور ما می خوره. باباهای همشون کلی عیالوارن.

هر چی از جمعیت زیاد فراری هستم ، همچین کیسایی گیرم میاد.

۵ - سریال دائی جان رو از کانال یک نشون میده. یاد پایان قشنگ این سریال میفتم.

چقدر آقای پزشکزاد ، داستانش رو قشنگ تموم میکنه خدائیش.

۶ - امسال بر خلاف سالای گذشته توو اکثر دید و بازدیدا شرکت کردم.

به هر حال عمر دست خداست و مرگ حقه. شاید تا سال دیگه عمری برام باقی نمونه

و این آخرین باری باشه که اعضای فامیل رو می بینم.

۷ - شهرداری قبل از عید اومده دیوار خونه های توی خیابونو رنگ زده.

بعد دلشون طاقت نیاورده اومدن سیمان کردن. بعد ِ سیمان احتمالن میان عکس یه بابایی رو

روش نقاشی می کنن و ...          خلاصه که بخور بخور حالا حالاها در جریانه.

۸ - اصلن نتونستم سریالای امسال رو ببینم. هیچکدومش رو. نمیدونم باحال بودن یا نه.

۹ - کشورهای منطقه بدجوری درگیرن. یکی می گفت تمام این اتفاقا بخاطر داستان ایجاد

خاو.رمیانه بزرگه. راستش منم فک نمی کنم که فقط مردم باعث بوجود اومدن این اتفاقا

شده باشن. قهرمان های اصلی داستان کسای دیگه هستن.

۱۰- فقط توو این ایام تهرون خلوته. با خیال راحت میشه توو خیابونا اینور و اونور رفت.

کاشکی ما بقی ایام سال هم تهرون همین شکلی بود.

 

۶ فروردین 1390

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد