مهر 1387

زمان ما تو کارتونا هر کی می افتاد تو رودخونه ، اون رودخونه به آبشار ختم می شد.

نمی دونم چه مرضی بود ولی فکر کنم همه داستان نویسای اون کارتونا سادیسم داشتن. 

سه‌شنبه ۳٠ مهر ۱۳۸٧ساعت ۱:٤٤ ‎ق.ظ توسط آلن 
 
 
 

فلانی می گفت گذر عمرو از موی سفید آبدارچیشون که توی لیوان چای میفته می فهمه. 

دوشنبه ٢٩ مهر ۱۳۸٧ساعت ۳:۱۱ ‎ب.ظ توسط آلن 
 
 

وبلاگم قد کشیده .

باید یه دونه از این چراغای چشمک زنو بزنم بالا سرش که یه وخ هواپیما بهش نزنه. 

دوشنبه ٢٩ مهر ۱۳۸٧ساعت ۱۱:٢۱ ‎ق.ظ توسط آلن 
 
 

کنترل سرعت با دوربین مخفی 

یکشنبه ٢۸ مهر ۱۳۸٧ساعت ٥:٤٧ ‎ب.ظ توسط آلن 
 
 

من: چه خبر ؟

اون : شکر

من : خدا رو شکر

 

پ.ن : عنوانش از خودش درازتر شد. 

شنبه ٢٧ مهر ۱۳۸٧ساعت ۸:٢٦ ‎ب.ظ توسط آلن 
 
 

به جرم کلاه برداری اینترنتی دستگیرش کردن.

فضای مجازی اینترنت رو متری دو میلیون و پونصد هزار تومن فروخته بود. 

جمعه ٢٦ مهر ۱۳۸٧ساعت ۳:٥٤ ‎ب.ظ توسط آلن 
 
 

از بچگی دوس داشتم در قابلمه برنج در حال دم کشیدن رو بردارم حتی الان که عمری ازم گذشته

بعد اونا جیغ بزنن که درشو بذار داره دم می کشه

به نظر من در انجام این کار لذتی هست که در انجام ندادنش نیست

 

پ.ن : واسه دل ابله عزیزم 

پنجشنبه ٢٥ مهر ۱۳۸٧ساعت ۱٠:٠٦ ‎ب.ظ توسط آلن 
 
 

از وقتی پشتیبانش عوض شده درساش خیلی بهتر شده.

پشتیبان قبلیش همه اش دنبال زید بازی بود.

 

پ.ن : به پیشنهاد یکی از دوستان اسم مستعار ما شد آلن 

دوشنبه ٢٢ مهر ۱۳۸٧ساعت ۱٢:٠٥ ‎ق.ظ توسط آلن 
 
 

مادر بزرگم اینقدر سنش زیاده که حتی خدا هم یادش رفته اون چه کارایی کرده. 

یکشنبه ٢۱ مهر ۱۳۸٧ساعت ۱:۳٥ ‎ق.ظ توسط آلن 
 
 

قبض موبایلم اومده

دنبال اون یارو  می گردم که قبضارو پرداخت می کنه.

همونا که خانوادتاً عاشق پرداخت قبضن. 

جمعه ۱٩ مهر ۱۳۸٧ساعت ٩:٥٠ ‎ب.ظ توسط آلن 
 
 

مادرشون فوت شد .

بچه ها چی کشیدن ؟ مخصوصاً دخترا

 

پ.ن : خدایا هر کاری میتونی واسه بچه ها بکن . مخصوصاً دخترا 

پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۸٧ساعت ٩:٤٠ ‎ق.ظ توسط آلن 
 
 

تا وقتی زن نگرفتی عذبی

وقتی زن گرفتی معذبی 

سه‌شنبه ۱٦ مهر ۱۳۸٧ساعت ۱:٢٢ ‎ب.ظ توسط آلن
 
 

از دور قشنگ بود  ............  از نزدیک قشنگتر

از دور قشنگ بود  ............  از نزدیک نه 

سه‌شنبه ۱٦ مهر ۱۳۸٧ساعت ۱٠:۱۱ ‎ق.ظ توسط آلن 
 
 

بچه من چش بسه تا ده می شمره

 

پ.ن : با پایان دهشتناک سریال روز حسرت ،‌اون یه ذره ترسیم که از خدا داشتم از بین رفت

 

دوشنبه ۱٥ مهر ۱۳۸٧ساعت ٢:٤٢ ‎ب.ظ توسط آلن 
 
 

مرده اون سوادتم که 3D max رو می خونی :‌دی مکس سه 

دوشنبه ۱٥ مهر ۱۳۸٧ساعت ۱٢:٥٥ ‎ب.ظ توسط آلن 
 
 

یه حسی میگه آمریکایی که ١٩٢٩ رو پشت سر گذاشت ٢٠٠٨ رو هم پشت سر میذاره شاید حتی قوی تر .

 

پ.ن ١: بازی دارت هم عجیب اعتیاد آوره .

پ.ن ٢: تمام عشق بلاگ نویسی به پ.ن ِشه .  

یکشنبه ۱٤ مهر ۱۳۸٧ساعت ۱٢:۱٤ ‎ق.ظ توسط آلن 
 
 

نه سفید و نه سیاه . لشکری از خاکستری .

 

پ.ن : بوی بارون چهارشنبه شب رسماْ دیوونه ام کرد. 

جمعه ۱٢ مهر ۱۳۸٧ساعت ٢:٢٧ ‎ق.ظ توسط آلن
 
 

خدایا منو با بی بی ، داداش محمد علی ،‌ نرجس خانم و حاج رضا و همه آدمای خوب سریالهای بعد از این محشور کن. 

دوشنبه ۸ مهر ۱۳۸٧ساعت ۱۱:٢٧ ‎ق.ظ توسط آلن
 
 

امروز ٧/٧/٨٧  ِ

دقیقاً ده سال بعد از ٧/٧/٧٧

 

پ.ن : چند تا خط باید رو دیوار اتاقم بکشم ؟ 

یکشنبه ٧ مهر ۱۳۸٧ساعت ٧:٠٥ ‎ب.ظ توسط آلن 
 
 

چون به خدا نزدیکتر بود ، رانتش بیشتر بود. 

یکشنبه ٧ مهر ۱۳۸٧ساعت ۱۱:٢٢ ‎ق.ظ توسط آلن 
 
 

تنها جایی که می تونست مدیر باشه تو وبلاگش بود. 

شنبه ٦ مهر ۱۳۸٧ساعت ۱٢:٥۱ ‎ب.ظ توسط آلن
 
 

واقعاً دیدن این سریال بیشتر از سریالهای به ظاهر طنز صدا و سیما مثل بزنگاه و مامور بدرقه آدمو سر حال میاره. 

شنبه ٦ مهر ۱۳۸٧ساعت ۱٢:٤٧ ‎ق.ظ توسط آلن 
 
 

واقعاً دلم واسه زمین میسوزه که با چرخیدن دور خودش روزو شب میکنه . 

پنجشنبه ٤ مهر ۱۳۸٧ساعت ۳:۳٤ ‎ب.ظ توسط آلن 
 
 

بورژوا ، نوستالژی ، اگزیستانسیالیسم و ...

 

پ.ن : بالاخره من هم از این کلمات در وبلاگم استفاده کردم . خدایا شکرت. 

چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۸٧ساعت ٢:۱۸ ‎ق.ظ توسط آلن 
 
 

امسال هم بچه ها هیچ خاطره ای از روز اول مهر ندارن. 

سه‌شنبه ٢ مهر ۱۳۸٧ساعت ۱٠:٤٥ ‎ق.ظ توسط آلن 
 
 

مارلون براندو :ترجیح می دم روی موتور سیکلت  به یاد خدا باشم تا اینکه توی کلیسا  به یاد موتور سیکلت.

 

پ.ن : چه ربطی داشت. 

دوشنبه ۱ مهر ۱۳۸٧ساعت ۱:٤٩ ‎ب.ظ توسط آلن 
 
 

http://tinypic.com/view.php?pic=6l3evxs&s=1

 

پ.ن : مامان جونم ! خیلی دوست دارم. 

دوشنبه ۱ مهر ۱۳۸٧ساعت ۱:۱۳ ‎ب.ظ توسط آلن 
 
 

خدایا لطفاً روز قیامت منو یا نفر اول بازجویی کن یا نفر آخر

خودت میدونی که من حال و حوصله جمعیت رو ندارم. 

دوشنبه ۱ مهر ۱۳۸٧ساعت ۳:٠۳ ‎ق.ظ توسط آلن 

( به لطف شبکه های اینترنتی )  تولد دوستمو بهش تبریک گفتم.

در حالی که اشک تو چشاش حلقه زده بود ازم تشکر کرد و پرسید تو از کجا میدونستی ؟

بهش گفتم چاکریم.

 

پ.ن : خدایا ما رو ببخش 

دوشنبه ۱ مهر ۱۳۸٧ساعت ۳:٠٠ ‎ق.ظ توسط آلن
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد