با یکی از دوستان صحبت این بود که انگلیسیا حرف R رو تلفظ نمی کنن.
یه خورده فکر کرد و با تعجب گفت : پس به آلت مردونه چی می گن.
اگه سبزی خوردن برای خوردنه پس بقیه سبزیا برای چیه.
واسه هلیکوپتر معادل ساختن ولی بعد اینهمه سال نیومدن یه اسم با مسما برای سبزی خوردن درست کنن.
تنها سقفی که بالای سرش احساس می کرد ، خط فقر بود.
تا ایستگاه اتوبوس دویده بود. وقتی رو صندلی نشست با یه تیکه کاغذ شروع به باد زدن خودش کرد. پسرکی که رو صندلی عقب نشسته بود ، کتابشو آورد جلو و گفت بیا با این خودتو باد بزن.
وقتی خواست کتاب رو به پسرک پس بده ، اوه خدای من ! پسرک یه جورایی عقب مونده ذهنی بود.
وقتی پیاده شد تموم راه رو به این فکر می کرد که پسرک چه استاندارد بالایی از انسانیت داشت.
خیلی دوس داشت که با پسرک دوس بشه . یه ترسی تو دلش افتاد. نکنه استاندارد دوستی با پسرک رو نداشته باشه.
پ.ن : بر اساس یک داستان واقعی
همیشه فکر می کردم اگه جلوی یه باد با سرعت ١۶٠ کیلومتر در ساعتو بگیرم خیلی کار بزرگی کردم.
یه روز که به طور اتفاقی با گرفتن دماغم جلوی عطسه ام رو گرفتم فهمیدم که خیلی کار بزرگی نبود.
بعدِ استفاده مجانی از نرم افزارای آمریکایی کلی استغفار می کرد.
صُبا از جلوی یه دبیرستان دخترانه رد میشم.
امروز بابای مدرسه داشت چیزی رو از روی دیوار پاک می کرد.
یکی خیلی بزرگ نوشته بود :
I LOVE YOU
من : خانم ببخشید شعبه تون به ایستگاه مفتح نزدیکتره یا بهشتی ؟
کارمند بانک : نه نه ! به ایستگاه نزدیکتره
من : خب می دونم . به کدوم ایستگاه نزدیکتره ؟
کارمند بانک : عرض کردم ، به ایستگاه نزدیکتره
تراژدی زمانیه که :
یکی موبایلش زنگ می زنه و یه آهنگ خیلی قشنگ پخش میشه.
بعد اون آهنگ قشنگ قطع میشه و یه صدای نکره و ضایع جواب میده الو ...
بعدِ ظهر بود . یاد خدا افتادم . اومدم بگم خدااااااا
گفتم شاید خواب باشه. دلم نیومد بیدارش کنم.
دیدین بعضی وقتا که دارین راه می رین، باد از پشت سرتون میاد.
حسنش اینه که به راه رفتنتون سرعت میده و عیبش اینه که یه جورایی مزاحم راه رفتنتونه.
من اسمشو گذاشتم تجاوز طبیعت. استثنائا دوست داشتنی.