دی 1388

می گفت من از شیر مادر تغذیه نکردم.

وقتی علت رو پرسیدم ، گفت : بدم میومد دهنی بابام رو بخورم. 

چهارشنبه ۳٠ دی ۱۳۸۸ساعت ۸:۱٢ ‎ق.ظ توسط آلن 
 

همچین سفره دلشو باز کرد ، که هر چی خورده غم و غصه بود پرت شد توی صورتم. 

سه‌شنبه ٢٩ دی ۱۳۸۸ساعت ۱:٠۸ ‎ب.ظ توسط آلن 
 

شنیدم که مردی ، طیفی از رنگ را به مردم نشان می داد و می گفت :

نشانه ای بهتر از این برای اثبات وجود خدا می خواهید ؟

 

پ.ن: در مردگان خویش   /   نظر می بندیم   /   با طرح خنده ئی.

                         و نوبت خود را   /  انتظار می کشیم   /    بی هیچ خنده ئی.    

                                                                                                "احمد شاملو - کاشفان فروتن شوکران" 

دوشنبه ٢۸ دی ۱۳۸۸ساعت ۱٠:۱٥ ‎ق.ظ توسط آلن 
 

به خواهر زن میگن نون زیر کباب.

موندم به مادر زن چی میگن. 

یکشنبه ٢٧ دی ۱۳۸۸ساعت ٤:۱٥ ‎ب.ظ توسط آلن 
 

نظر به اینکه جمعیت کثیری از اناث خواننده این وبلاگ تقاضای آمار اینجانب را داشته اند لذا عکس اینجانب پیوست می گردد تا جمعیت مذکور بدانند که آش دهن سوزی نیستیم و با خیال راحت به کار و زندگی خود برسند. باشد که رستگار شوند . (وسط ترین ، حقیر می باشد) . 30 محرم سنه 1431 . طهران.


پ.ن: نمایش تموم شد. به دلائل امنیتی عکس حذف گردید. 

شنبه ٢٦ دی ۱۳۸۸ساعت ٥:۱۸ ‎ب.ظ توسط آلن 
 

زن یه چای دیشلمه واسه شوهرش ریخت و با یه ناز و ادای زنونه اومد نشست پیشش.

بعد همونطور که بهش نگاه می کرد شروع به نوازش سر و سینه مردش کرد.

کم کم صورتشو نزدیک صورت شوهرش آورد و یه بوسه کوچولو از گونه اش برداشت.

خب مرده هم بیکار ننشست و شروع به نوازش زن محبوبش کرد.

این نوازشا اینقدر ادامه پیدا کرد که مرد کم کم به فکر انجام یه سری کارا افتاد.

زن یهو خودشو کشید کنار و برگشت به مرده گفت :‌معلومه داری چیکار میکنی ؟

مرد : مگه خودت نمی خواستی یه کاری با هم بکنیم ؟

زن : نه بابا . داشتم خرت میکردم ، ازت پول بگیرم ، برم اون سرویس طلایی که چن روز پیش دیدمو بخرم. 

شنبه ٢٦ دی ۱۳۸۸ساعت ۱٠:٥٤ ‎ق.ظ توسط آلن 
 

تو خیابون راه می رفت. از کنار مردی گذشت. مرد خیلی آهسته تو گوشش زمزمه کرد:

"فیلم مستهجن یه هنرپیشه زن"

خیلی دنبال این جور فیلما بود. با یه قیمت زیاد سی دی رو از مرد خرید.

با عجله به سمت خونه حرکت کرد. همه اش به این فکر می کرد که فیلم مربوط به کدوم هنر پیشه است.

به خونه رسید. سی دی رو تو دستگاه گذاشت. فیلم شروع شد.

اوه. چه کلاهی سرش رفته بود. سی دی مربوط به یکی از فیلمای قبل از انقلاب بود. 

پنجشنبه ٢٤ دی ۱۳۸۸ساعت ۱۱:۱٧ ‎ب.ظ توسط آلن 
 

بالاخره یکی هم منو آدم حساب کرد و به بازی دعوتم کرد. به دعوت فرناز عزیز.

خب بذار یه نفس بگیرم. یک دو سه ...

_کدوم رنگ رو همیشه دوست داری و کدوم رنگ رو نمی تونی هیچ وقت دوست داشته باشی؟

رنگ نیلی  رو دوس دارم. رنگ صورتی سیر رو دوس ندارم.

_کدوم یکی رو بیشتر دوست داری و چرا...؟ دریا - کوه - جنگل - کویر

جنگل رو . چون سبزه سبزه.

_یه آرزو بکن

آرزو می کنم که هممون عاقبت به خیر بشیم  ( باشه بابا بزرگ)

_کسی که بخوای سر به تنش نباشه؟

مرغ پخته.

_کدوم یکی رو بیشتر دوست داری... یه ویلای لوکس کنار دریا و یا یه واحد تریبلکس بالای برج؟

دوس دارم تویه واحد تریبلکس بالای برج زندگی کنم بعد تعطیلات با ملینا بیائیم به یه ویلای لوکس کنار دریا.

_عشق یعنی چی...؟

عشق یعنی اینکه طرفتو به زنجیر نکشی.

_می خوای به معشوقت ٢٠ شاخه گل رز بدی... چند تاش رو سفید و چند تا رو قرمز انتخاب می کنی؟

ترجیح میدم همه اش قرمز باشه. ولی اگه قراره حتمن دو تا رنگ باشه بازم ترجیح میدم همه اش قرمز باشه.

_لباس رسمی دوست داری بپوشی یا اسپورت؟

تو جاهای رسمی ، حتما لباس رسمی و تو جاهای دیگه لباس اسپرت.

_دوست داشتی چه شکلی باشی یا شبیه کی باشی؟( از نظر ظاهری میگم)

قیافه ام اینقدا هم اسکولانه نیست. همینو ترجیح میدم.

_علم بهتر است یا ثروت؟

علم به همراه ثروت.

_تو مدرسه از کدوم درس بیشتر بدت میومد؟

تنظیم خانواده. چون لامصب همه اش تئوری بود و دوره عملی نداشت.

_تا حالا دل کسی رو شکستی؟

آره. تا دلت بخواد. مث سگ پشیمونم. امیدوارم منو ببخشه.

_خودکشی خوبه یا بد...؟ چرا؟

خب مسلماً بده. چون وقتی مردی که دیگه نمی تونی پفک و چیپس بخوری.

_تا حالا کسی رو از خودکشی منصرف کردی؟

نه بابا. چه کاریه.

_به طالع بینی اعتقاد داری؟

راستش یه جورایی آره. تو این زمینه مثل بعضی از دخترام.

_داری حسرت چی رو می خوری؟

اینکه وقتی واسه ورزش کردن نمی ذارم.
_به سرنوشت اعتقاد داری یا مختار بودن انسان...؟

حتما به مختار بودن انسان. آدم سرنوشتش رو خودش رقم می زنه.

_به نظرت آیا فرقی بین سیاستمدارها هست؟ چه حاکم باشه چه اپوزیسیون...؟

ترو قران این یکیو بی خیال شو.

_از مرگ می ترسی؟

کی ؟ من ؟ من ؟  مث سگ.

_فکر می کنی در راه عشق می تونی تا آخر راه بری؟

نه . راه عشق رو فقط یه مرد میتونه تا تهش بره. رو راس من فک نکنم بتونم.

_کدوم میوه رو بیشتر دوست داری؟

طالبی.

_والاترین نشانه عشق چی می تونه باشه؟ بوسیدن یا بغل کردن...؟

فک کنم بوسیدن. (البته اینکار باید سریع انجام بشه و گرنه کتک رو خوردی)

_مرد بودن بهتره یا زن بودن؟

آدم بودن.  (منظورم نان آور حوا نیستا)

_انتقاد پذیری؟

فک کنم آره. (ولی تضمین نمی دم طرف بعدش زنده بمونه)

_اجناس چینی...

خیلی گهن.

_به ریش سفیدها احترام میذاری؟

صد در صد آره. ولی اختلاف نسل رو به سختی می تونم تحمل کنم.

_فکر می کنی بتونی جلوی جمع سنت شکنی بکنی؟ می تونی نگاههای تحقیر آمیز مردم رو تحمل کنی...؟

خیلی واسم سخته. ولی بعضی وقتا این کارو می کنم.

_یکی رو که بیشتر از همه دوست داری در نظر بگیر، تصور کن این شخص مرتکب قتل شده... حاضری بخاطر نجات دادنش قتل رو گردن بگیری؟( در این صورت اعدام میشی)

این سوال خدائیش نامردیه. چی بگم آخه. نه. سعی می کنم یه پولی بدم به قاضی یا به ولی دم تا بی خیال بشه.

_سه میلیون دلار پول داری! باهاش چیکار می کنی؟

تا اونجا که جا داشته باشه زن می گیرم.

_کدوم ترشی رو بیشتر دوست داری؟

نوع ترشیش خیلی فرق نمیکنه. منتها باید تند و خوشمزه باشه.

_در مورد نوشیدنی ها...؟

ماء الشعیر ( تقریبا همه طعم هاش) ، نسکافه.

_مردم در موردت چی میگن؟

ک... شر.

_شکست یعنی چی؟

یعنی بی خیال رسیدن به هدف شدن.

_آنالوگی یا دیجیتال...؟( منظورم اینه که تو کارات دقیقی یا هرچه باداباد)

اگه اون کار بهم حال بده دقیقم و گرنه برو واسه خودت.

_کدوم کارتون رو بیشتر دوست داری؟

بامزی – معاون کلانتر – سندباد .

_مطیعی یا سرکش؟

اگه مثل آدم باهام رفتار کنن مطیع و گرنه سرکش.

_حرف آخر...

زندگی را زندگی کن .... مرگ را خواهی مرد   (تو یه وبلاگ خوندم)

هر کس که این اراجیفو می خونه به این بازی دعوته. البته اگه دوس داشت. بدم میاد کسی رو به انجام کاری وادار کنم.

 

چهارشنبه ٢۳ دی ۱۳۸۸ساعت ۱٠:٥٤ ‎ب.ظ توسط آلن 
 

مادر بزرگ ،‌ نوه شیطانش را در آغوش گرفت و گفت « خداوند تو را از بلایا حفظ کند » .

غافل از آنکه پسرک ، خود یکی از بلایای طبیعی بود. یک زلزله واقعی.

 

پ.ن: بازم بخونید و لذت ببرید. (یک موضوع نسبتاً خصوصی - قسمت دوم) 

سه‌شنبه ٢٢ دی ۱۳۸۸ساعت ٧:٢٥ ‎ق.ظ توسط آلن 
 

اسم شهر از " ن "

نفر ١ : شهر نائین

نفر ٢ : شهر نور

نفر٣ : شهر نهاوند

آلن: شهر نو

ملینا : سبز ، آلن خجالت بکش. 

یکشنبه ٢٠ دی ۱۳۸۸ساعت ۱۱:۱٢ ‎ق.ظ توسط آلن 
 

کامپیوترش بدجوری ویروسی شده بود.

به جای پیغام خطا ، پیغام مادر به خطا می داد.

 

پ.ن: بخونید و لذت ببرید. (یک موضوع نسبتاً خصوصی - قسمت اول) 

پنجشنبه ۱٧ دی ۱۳۸۸ساعت ۸:٤٠ ‎ب.ظ توسط آلن 
 

ملینا: آلن ؟

من: جونم ؟

ملینا: دقت کردی خدا هم طرفدار زناست ؟

من: چطور مگه عزیزم ؟

ملینا: آخه سوره نساء داریم ولی سوره رجال نه.

من: ناراحت 

چهارشنبه ۱٦ دی ۱۳۸۸ساعت ۸:۱٥ ‎ق.ظ توسط آلن 
 

منم ازدواج کردم. آره درست خوندید ، آلن هم بالاخره رفت خونه بخت.

البته ازدواج من نه دائمیه ، نه موقته و نه غیابیه.

راستش یه مدت بود که یه دختر تو ذهنم بود . در واقع یه دوست دختر ذهنی که خیلی

از ویژگیهایی که من می خوام رو اون داره. بماند چی. طولانیه.

امروز تصمیم گرفتم که باهاش ازدواج کنم. خوشبختانه ازدواج ما خیلی از دنگ و فنگای

دنیای بیرون رو نداره. خوبیش اینه که این دختر تنهای تنهاست. دقیقاً مثل خود من.

اسمشم ملیناست. تو پستای بعد بیشتر در موردش بهتون میگم.

چون الان کار دارم. یعنی اینکه تازه امروز ازدواج کردیم و داریم کم کم به شب نزدیک می

شیم. شایدم شب داره به ما نزدیک میشه.

 

پ.ن: مدیونید اگه دنبال دکتر اعصاب برای من باشید. 

سه‌شنبه ۱٥ دی ۱۳۸۸ساعت ٥:۱۳ ‎ب.ظ توسط آلن 
 

وقتی من حاکمم و حکم هم خشته ، یادت باشه دولوی خشت من می تونه آس گشنیز تو رو به زانو در بیاره. 

سه‌شنبه ۱٥ دی ۱۳۸۸ساعت ۱۱:۳٥ ‎ق.ظ توسط آلن  
 

این بابانوئل هم موجود عجیبیه ها.

بابانوئل ازدواج کرده یا نه ؟

فکر کن یه دختر باید خیلی گرمایی باشه که بتونه باهاش بسازه. سوار سورتمه و تو آسمونا . خیلی باید سرد باشه. نه ؟

ولی حال میده ها. من اگه دختر بودم بدم نمی یومد یه مدت صیغه اش باشم . به هر حال (یه مدت) زندگی با بابانوئل هم خالی از لطف نیست.

چی شد که بابانوئل تصمیم گرفت به بچه ها هدیه بده ؟

نذر داره ؟ یا دل خجسته ای داره ؟

اصلاَ این بابانوئل کجا کار می کنه که اینهمه ثروت داره که اینهمه هدیه میده ؟

من جنس مونث بابانوئل رو هم دیدم. احتمالاً به اونا میگن مامان نوئل.

البته اونایی که من دیدم خیلی ناز بودن. احتمالاً بهشون میگن مامی نوئل. البته من بهشون میگم جیگرنوئل.

شایدم واقعاً بابانوئل باشن. من که زیر لباسشون رو چک نکردم. شاید اونام پاند*ول داشته باشن.

به هر حال این بابانوئل پدپده جالبیه. 

یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۸ساعت ٩:٤۳ ‎ق.ظ توسط آلن  
 

اون : من چه تغییری کردم ؟

من : نمی دونم.

اون : یه خورده دقت من.

من : دماغتو گرفتی ؟ 

پنجشنبه ۱٠ دی ۱۳۸۸ساعت ۱۱:۱۳ ‎ب.ظ توسط آلن 
 

به یکی از مراکز اهدای خون رفت. خانمی اومد سمتش و ازش خواست که بخوابه روی تخت.

همونطوری که داشت وسایل رو به پسر وصل می کرد ازش پرسید که تا حالا رابطه ای هم داشته.

این سوال پسر رو به گذشته برد. چهره پسر تو هم رفت و ناخودآگاه به یاد رابطه اش افتاد و خیلی پشیمون

شد. با خودش فکر کرد من که تا حالا همچین کاری نکرده بودم چی شد که خودمو آلوده کردم.

بی خیال اهدای خون شد و بلند شد و رفت.

آخه پسر مدتی بود که با کسی رابطه تلفنی برقرار کرده بود. 

چهارشنبه ٩ دی ۱۳۸۸ساعت ٢:٤٤ ‎ب.ظ توسط آلن 
 

خیلی اتفاقی موضوع ابلیسک رو تو اینترنت دیدم و شروع کردم تو سایتهای مختلف

فارسی و انگلیسی دنبالش گشتن.

ابلیسک، نماد مقدس پاگانیسم در مصر باستانه و مظهر آلط تنا / سلی مذکر به

معنای حلول یا دخول شیطان در کالبد انسان یا تسلیم روح خود به شیطان و اخذ نیرو از اون.

ظاهراً یه نماد مربوط به شیطان پرستاست.

من داشتم به این فکر می کردم که اصلی ترین ابلیسک همیشه همراه ما مرداست.

اونو چطوری از خودمون دورش کنیم یا نابودش کنیم ؟ 

دوشنبه ٧ دی ۱۳۸۸ساعت ٩:٠۱ ‎ب.ظ توسط آلن  
 

من : جاکارتا کجاست ؟

اون : من چه می دونم جاکارتا کجاست. حالا اگه کارتاتو یه جا دیگه بذاری ، می میری ؟ 

پنجشنبه ۳ دی ۱۳۸۸ساعت ۱۱:۳٠ ‎ق.ظ توسط آلن 
 

دلیل محبوبیت محرم نسبت به رمضان اینه که محرم دنبال رضایت مشتریه.

 

پ.ن ١: لامصب پیاده رو نیس که ،‌ سالن مده.

پ.ن ٢:‌قربون سینه زنای امام حسین. 

چهارشنبه ٢ دی ۱۳۸۸ساعت ۱٢:٠٧ ‎ق.ظ توسط آلن
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد