بازو

اهل کار بود.

نون بازوی خودشو می خورد.

ولی بازم شبا سر گرسنه زمین می ذاشت.

آخه بازوش خیلی زور نداشت ، واسه همین نونش فقط کفاف ناهارش رو میداد.


نظرات 32 + ارسال نظر
علیرضا دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:57 ب.ظ http://yek2se.blogsky.com/

اینجارم که کردید چت روم ... خسته نمیشید اون همه نصفه شبی حرف میزنید بقیشم میارید اینجا ؟؟
(آیکون دیگی که به یه دیگه دیگه میگه اواااا خاک عالممم روت سیاه)

واج آرایی گ تا حالا دیده بودید ؟

از کامنت دوم دکولته بانو بوی انتقام میاد نه ؟؟
تا تو باشی دیگه این چیزا یادت نره ... فردا مثلا میخوای زن بگیری ... (باز همون آیکون بالایی ایضا)

در ضمن دلارام دیشب بود دیگه ... نبود ؟؟

تیراژه دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:47 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

دلارام نازنین و هاله بانو جان...واقعا دیشب جای شما و خیلی از بچه ها..خالی بود ...ضمنا هاله بانو جان آی دی مو که هنوز اد نکردی ؟

هاله بانو دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:33 ب.ظ http://halehsadeghi.persianblog.ir/

ولی من این نوشته های کوتاه رو دوست دارم
فکر کنم دیشب خیلی شلوغ پلوغ بوده ... جام خالی

دکولته بانو دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:30 ب.ظ

یادت باشه روز زنو به من تبریک نگفتی !!!!!!!!

دکولته بانو دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:29 ب.ظ

سلام...اون پست بازی و پای سیبت رو خونده بودم و خیلی جالب بودن برام اما هر کاری کردم نشد کامنت بذارم ... مخصوصا من که عاشق پای سیبم هوس کردم برم جاهای دیگه شو هم امتحان کنم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد