بازو

اهل کار بود.

نون بازوی خودشو می خورد.

ولی بازم شبا سر گرسنه زمین می ذاشت.

آخه بازوش خیلی زور نداشت ، واسه همین نونش فقط کفاف ناهارش رو میداد.


نظرات 32 + ارسال نظر
تلخ دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:12 ب.ظ http://chekhov.blogfa.com/

میدونی آلن؟
پست هات خیلی لوس شده
این نظر صرفا جهت اذیت کردن یک فروند آلن گذاشته شده و هیچ ارزش د یگری ندارد!
باتشکر مدیریت وبلاگ تلخ!

دلارام دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:59 ب.ظ

طفلی فقط کفاف ناهارش رو میداده ... جای شکرش باقیه که سربار نبوده ، بی عار و بی کار نبوده
دیشب معلومه خیلی خوش گذشته که هنوز دارین حرفشو میزنیدا

تیراژه دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:45 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

من فدای تو بشم کیانا که اینقدر دلنشینی
بله علیرضا....جات خیلی خالی بود...تو مسنجر هم نبودی که بگم بیای...
ولی خدایی دیشب ترکوندیما!!!
الان آلن میاد میگه جمع کن این بساطت رو ننه...کامننتای پست نازنین منو خراب کردی با این گپ زدنت!

مرتضی ضیائی دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:42 ب.ظ http://avazeab.persianblog.ir/

سلام به کابوی خسته تنها!

حالت خوبه؟
چه وبلاگ قشنگی داری
حیف که من تا حالا اینجا نیومده بودم!
خوشحال میدم افتخار بدی تبادل لینک کنیم

مامانگار دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:24 ب.ظ

...خب آلن جان اگه فکرمیکنی که باب میلت نیست این پستا !!!..تنوع بده به نوشته هات!!...
...برو سراغ اون داستانهای تخیلی ..یا اون دل نوشته هات..همه شون خیلی قشنگن...
...اما فکر ننوشتن رو از سرت بیرون بیار کابوی تنها..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد