دور دست ها

مرد برای اینکه نور آفتاب اذیتش نکنه ، دستشو گذاشت رو پیشونیش و به دور دست ها خیره شد.

ولی هر چی نگاه کرد چیزی ندید.

باز هم به دور دست ها خیره شد.

ولی باز هم چیزی ندید.



مرد دیگه به دور دست ها خیره نشد.


نظرات 26 + ارسال نظر
علیرضا سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:39 ب.ظ http://yek2se.blogsky.com/

به به !
هیدر نو مبارک !

آوا سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:12 ب.ظ

حق داره دیگه به دور دست ها خیره نشه
وقتی گرمای خورشید باعث آزار شود
حتی اگرآن را هم حذف کنیم.وقتی
نگاه به دور دست امیدی هر چند
کوچک را نیز برای آدمی بارمغان
نیاورد همان بهتر که دیگر به دور
دست ها خیره نشود.....گرچه
این نیز موقتی است و حس
کنجکاوی باااااز هم بیخ
گوشش زمزمه میکند
که: امیدی هست
امیدی هست
یاحق...

فرشته سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:06 ب.ظ http://surusha.blogfa.com

خب لابد هیچی نبوده دیگه...

وانیا سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:54 ب.ظ

بذار راحت باشه
چرا تو کاره مردم دخالت میکنی
ندید که ندید

دخترآبان سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:37 ب.ظ http://fmpr.blogsky.com

تازگیا اون دوردستا خیلی خالی شده ها خیلی :دی


منم هرچی نگاه میکنم هیچی پیدا نمیکنم :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد