صحنه را دیدم (1)

صبح که داشتم می رفتم سرکار ، جلوی یه مدرسه راهنمایی ،

یه پدر و دختر ، سوار وسپا ، جلوی مدرسه نگه داشتن.

دختر که ماشالا خیلی هم کپلی بود ، از موتور پیاده شد و قبل از خداحافظی ، سه دفعه باباشو بوس کرد.

میتونستم احساس کنم که دل باباشی چه غنجی داره میره.


منم به عنوان یه ناظر ، صحنه را دیدم و لذتش را بردم.


پ.ن: ادامه مطلب رو یکی میل زده بود.



یک دوست دختر دانشجو روانپزشکی هم نداریم خیانت کردیم خیلی منطقی درکمون کنه

 
یک دوست دختر دانشجو مهندسی شیلات هم نداریم نقاط بی استخوان تنش را به ما بدهد بی دغدغه بخوریم
 
یک دوست دختر دانشجو برق هم نداریم بچسبیم بهش شارژ شیم
 
یک دوست دختر دانشجو مکانیک هم نداریم که با هم حرکت پیستون در سیلندر رو مدلسازی کنیم
   
یک دوست دختر دانشجو ریاضی محض هم نداریم شبا بهترین نقطه تماس رو پیدا کنه بگه از اینجا، از اینجا
 
یک دوست دختر دانشجو ادبیات انگلیسی هم نداریم هر روز بهمون یک دونه سیب بده بگه انگلیسیا میگن که ان اپل عه دی ...‏
 
یک دوست دختر طراح لباس هم نداریم که هی گیر بده بگه اون زیر پیرهنی لامصبتو نکن تو شورتت
 
یک دوست دختر دانشجو شیمی هم نداریم باش بریزیم رو هم ببینیم چی تولید میشه در نهایت
 
یک دوست دختر دانشجو عمران هم نداریم که در محل کار صداشون بزنیم خانوم مهندس؟ اونم بگه بله آقای مهندس ؟ و خوشمون بیاد

نظرات 20 + ارسال نظر
اشکان شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ق.ظ http://tashkan.blogsky.com/

به اینجا لینک دادم

کلاسور پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:00 ب.ظ http://celasor.persianblog.ir

صحنه ی قشنگی بوده، اینوجور صحنه ها رو وقتی میبینم به زندگی دلگرم میشم ، میگم هنوز هم میشه تو این دنیا زندگی کرد

محسن باقرلو چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ب.ظ

راستی با قدیمای بابات مو نمی زنیا بچچه !

محسن باقرلو چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ب.ظ

اینم ببین آلن :
http://farnet.ir/?p=1517
خیلی باحاله !

مریم سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 ب.ظ http://mazhomoozh.blogfa.com

یه روز بشه دختر شما، شما رو این جوری ببوسه.
دختر داشتن یه حالی میده که نگو!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد