اینکه میگن بچه بادومه و نوه مغز بادوم ، حکایت من و بابام و خواهر زاده شیطونمه.
یادمه خیلی سال پیشا که یه تلویزیون چهارده اینچ ِسیاه سفید ِ زاقارت داشتیم ، یه بار که تصویرش برفکی شد ، هر چی آنتن سر خودش رو تکون دادم ، کیفیت تصویر بهتر نشد ، این بود که یه ضربه کوچولو زدم روی تلویزیون ، که اگه مشکل از اتصالات داخلی ش باشه ، درست بشه.
چشمتون روز بد نبینه. همینکه من ضربه رو زدم ، بابام که همون نزدیکی نشسته بود ، عصبانی شد و یه کشیده پدر و مادر دار حواله صورتم کرد.
دیشب که این خواهر زاده شیطون ما ، مشغول شکلات خوردن بود ، با دیدن یه صحنه که چند تا نی نی کوچولو توش بودن ، خودش رو رسوند به تلویزیون و دستای همایونی ش رو کشید به صفحه تلویزیون.
نی نی های اون توو ، هیچ لذتی رو از این بذل توجه و نوازش سخاومتمندانه نبردن.
ولی خب عوضش یه قسمتایی از صفحه تی وی ، شکلاتی شد.
جالب اینجا بود که بابا بزرگ مربوطه ، اصلن به روی خودشون نیاوردن که چه اتفاقی افتاده و دریغ از گفتن حداقل یه کلمه عتاب آمیز.
خلاصه که آقا ، بچه بادوم و نوه مغز بادوم رو قدیمیا الکی نگفتن.
معلومه اون خواهر زادتون خوردنیه ها. بوس از راه دور ما رو به لپ ایشون برسونین.
حسودی در حد چی ی ی ی :)))))))))))
آره الکی نگفتن...
این جمله رو بارها از دهن مامانم شنیدم وختی که من خونه ی مامان جونم ( مادر بزرگم) آتیش می سوزونم...
یه ضرب المثل دیگه ام مشابه این مامانم به مامان جونم میگه بعله دیگه جیگر جیگره و دیگر دیگر !!! حالا جریان چیه و معنیش چیه نمیدونم!
دقیقا.......
هووووور
یاحق...
حسودیت شد