چهار روزه ساعت دیواری اتاقمون خوابیده.
باطری ش تموم شده و موجودی باطری اداره صفره.
امروز تصمیم گرفتم یه کاری بکنم که هم نیاز به باطری مرتفع بشه و هم از ساعت لحظه ای مطلع بشیم.
هر ده دقیقه یک بار ، از صندلی بلند میشم و ساعت دیواری رو بر میدارم و عقربه ها رو طوری
می چرخونم که ساعت فعلی رو نشون بده.
به همکارا سپردم که اگه سر هر ده دقیقه یادم رفت ساعت رو بروز کنم ، بهم یادآوری کنن.
با این کار هم در اموال بیت المال صرفه جویی میشه ، هم من یه ورزشی می کنم و هم اینکه
همکارا از زمان فعلی مطلع میشن.
فک کنم کم کم دیگه باید بلند شم و ساعت رو به روز کنم .
پس فعلن با اجازه ...
خو اینجوری که باطری خودت ته میکشه !
خو دیگه چاره ای نیست.
مرد باید زحمت بکشه خو.
ای بابا...سعادت نداشتم با آلن ورزشکار دو کلوم حرف بزنما!تا اومدم شدی همون آلن غیر ورزشکار قبلی!
حالا واسه اینکه جبران کنی و بیشتر ورزش کنی،به جای دستگاه فتوکپی شروع به کار کن!برق گرون شده!به فکر بودجه باید باشی.از شنبه دست به کار شو...باریکلا پسر عمو
آره اینم فکر خوبیه.
هم خطم خوب میشه و هم اینکه دوباره میشم آلن ورزشکار.
آلن جان؟!! پسرم؟!!! ملینا کی باشند اون وقت؟!!
که هیشکی بانو ازش خبر داره و من نه؟!!
بزار تو چت روم ببینمت!! حالتو جا میارم بچه
این چیزات خوب به بابا آرش ات رفته اونوقت دم به دقیقه تو رابطه ی پدر و فرزندیتون شک میکنین؟..ماشالا به این همه رو..... واللا !
مامی ؟ ملینا اسم همسر خیالیمه مامی.
شرمنده که بهت نگفتم. آخه همه چی یهویی شد.
دیگه فرصت نشد که برم خاستگاری و این حرفا.
یه دفعه ای هوتوتو. یعنی تا چشم بهم زدم دیدم که زن دارم.
باز مرسی به تو که اینقدر به فکرمی مامی.
این ددی که همه ش به فکر عیاشی و خوشگذرونیه.
واقعن خسته نباشی کابوی!
ناراحت شدم ک باطری گذاشتن واسه ش!
:دی
مرسی عاطی جان.
ولی عوضش من خوشحال شدم.
ساعت اتاق منم الان یه ماه خوابیده. اما حال کار شما رو من ندارم!
ممارست کنید بانو.