صحنه را دیدم (2)

داشتم می رفتم سرکار.

توو تاکسی بودم که یکی از مسافرای عقب گفت که پیاده میشم.

از آئینه بغل که نگاه کردم دیدم یه پسر بچه تقریبن 12 ، 13 ساله س.

راننده ازش پرسید: میخای بری اونور خیابون ؟

و پسرک با گفتن کلمه آره ، جواب مثبت به سوال راننده داد.

اونوخ راننده از ماشین پیاده شد و پسرک  را به اون طرف خیابون هدایت کرد.

از دیدن این صحنه لذت بردم. به نظرم حرکت قشنگی بود.


نظرات 18 + ارسال نظر
کیانا پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:27 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

آخی نازی
منم امرو کلی صحنه باحال دیدم (البته فک کنم فقط از نظر خودم باحال باشه نه بقیه ،خاستم توو پست تعریف کنم گفتم بچچه ها فحشم میدن ،بیخیال شدم )

کیانا پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:25 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

دووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووممممممممممممممممممممم

تیراژه پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:45 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

میدونی چه حس خوبی بهم میده این "صحنه را دیدم" هایت؟..از بوسه های آن دخترک بر گونه ی پدرش..و حالا این راننده ی نازنین....
کم شدن این اتفاق ها...این زیبایی ها..سپاسگذارم از اینکه ما را در دیدنشان شریک میکنی ...
فقط کاش اسم دیگری برای پست های اینچنینی ات انتخاب میکردی..این عنوان رو دوست ندارم...یاد پیام رهبری به مناسبت قهرمانی حسین رضازاده میوفتم !

منظورم از اون عنوان همون بود که گفتی.
آخه به نظرم اون پیام خیلی بامزه بود.

ولی در هر صورت اگه اسم قشنگی مد نظرت هست ، بهم بگو.
ممنون میشم ازت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد