عشق احتمالن یعنی ...

یه روزی که عزیزکت بعد از ماموریت طولانی روزانه اش برمیگرده محل کارش و داره از درد داغون میشه،

تو به یه بهونه ای از محل کارت جیم بشی و بری سوپر سر خیابون محل کارش واسش غذا بخری

بعد بهش زنگ بزنی ، بگی بدو بیا پایین منتظرتم
و اون از خوشحالی زبونش بند بیاد ...


نظرات 10 + ارسال نظر
رئا جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:26 ب.ظ http://nocturnes.blogsky.com

کاش زندگی نقطه نداشت
مثل ما

شما با نقطه مشکل داری ؟
البته حق با شماست ، اگه نقطه نبود راحت تر بودیم.

yasna پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:40 ب.ظ http://delkok.blogfa.com

چه عاشقانه آرام و لطیفی .... همین مدل عشقا ست که خوشکله.... همین روزمره های یهویی... غیر منتظره...

ممنون یسنا جان.
راس میگی ، همین چیزای کوچولو هستش که زندگی رو قشنگ میکنه.

تیراژه پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:17 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

ای جان دلم..
عشق یعنی همین..دقیقا همین ها..
اسمش را هر چه میخواهیم بگذاریم
دوست داشتن..دلبستگی...یا همین عشق..اما یعنی همین که نوشتی..

دهانمان آب افتاد...حالا چی خریده بود؟!

ممنون تیراژه جان.

این روزا که چیز خاصی نمیشه خرید.
الویه ، دلستر و نون لواش.

مریم پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:56 ق.ظ http://mazhomoozh.blogfa.com

کاش همه آدما مثه شما باشن.

اون موقع دیگه این دنیا ، جای زندگی کردن نبود.
جدی میگم.

آندره پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:38 ق.ظ http://chekhov.blogfa.com/

اوپس!

اوه یس بیبی
جیگر تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد