سر میز نشستم.
ورقا توو دستمه.
پولام رو میز.
ولی دیگه کسی سر میز نیست.
دیگه دل و دماغ اینکار هم نیست.
پ.ن: حلولیات به روز شد.
ای بابا حتمن همین اطرافه ، یا شاید اونم نشسته سر یه میز دیگه تنها ... میگم اینور و اونور و یه نگاه بندازین ببینین پیداش نمیکنین ؟
راس میگی ، شاید همین اطراف باشه.بذار خوب نگاه کنم.
آخی!
مرسی از ترحمتون.سایه تون کم نشه.
اووهوووم اصن دل و دماغش نیس
اوهوم
قدم قدم رمقم را به جاده می بازمقمار قافیه را سخت ساده می بازمتنم ز شرم حضورش چو ابر می گریدبه شاه بیت خیالش پیاده می بازمدو پای آبله ام بی قرار می سوزد٬دلم به حال خودم کایستاده می بازمبه رسم تیره ی تقدیر بدون او بودن هادوباره دست به دست نداده می بازمقمار زندگی است این ! به حکم چشم دلمیان آتش راهش نهاده می بازم...
چقدر قشنگ بود هیشکی جان.مرسی که اینجا نوشتیش.
منتظر باشین. دوباره برمی گردن.
ایشالا
ای بابا
حتمن همین اطرافه ، یا شاید اونم نشسته سر یه میز دیگه تنها ... میگم اینور و اونور و یه نگاه بندازین ببینین پیداش نمیکنین ؟
راس میگی ، شاید همین اطراف باشه.
بذار خوب نگاه کنم.
آخی!
مرسی از ترحمتون.
سایه تون کم نشه.
اووهوووم اصن دل و دماغش نیس
اوهوم
قدم قدم رمقم را به جاده می بازم
قمار قافیه را سخت ساده می بازم
تنم ز شرم حضورش چو ابر می گرید
به شاه بیت خیالش پیاده می بازم
دو پای آبله ام بی قرار می سوزد٬
دلم به حال خودم کایستاده می بازم
به رسم تیره ی تقدیر بدون او بودن ها
دوباره دست به دست نداده می بازم
قمار زندگی است این ! به حکم چشم دل
میان آتش راهش نهاده می بازم...
چقدر قشنگ بود هیشکی جان.
مرسی که اینجا نوشتیش.
منتظر باشین. دوباره برمی گردن.
ایشالا