کار

امروز خیلی کارم زیاد بود. از صبح که اومدم مشغول بودم.

تا اینکه حدودای ساعت 11 تونستم کمر کارو بشکنم.


ساعت 12 آمبولانس اومد و کار رو بردن بیمارستان و بستریش کردن.

قراره تا هفته دیگه ، یه عمل جراحی پیچیده روش انجام بدن.


عصری یه قوطی کمپوت خریدم و رفتم بیمارستان.

کار رو تخت خوابیده بود و زن و بچه ش هم کنارش بودن.

تا رفتم توو اتاق ، پسرش حمله کرد سمت من و یه کف گرگی اومد توو صورتم.

یه لحظه چشام سیاهی رفت. دستامو گرفتم جلوی صورتم.

دستامو که برداشتم پر از خون شده بودن. دماغم شکسته بود.

زنش همینطور یه ریز داشت نفرین میکرد و بد و بیراه می گفت.

اشاره میکرد به پسرش و با گریه میگفت ، حالا من با این بچه صغیر چیکار کنم؟

چطوری شیکم این بچه رو سیر کنم ؟


یه شکایت نامه تنظیم کردن. 

پسره زنگ زد کلانتری و قرار شد یه مامور بیاد و منو دستگیر کنه.

زنش میگه باید کل هزینه عمل رو من بدم.

چند دقیقه بعد یه مامور میاد و به دستام دستبند می زنه و منو با خودش می بره.


توو راه به این فک می کنم که ما کارمندا چه آدمای بیچاره ای هستیم.

اگه کار نکنیم که اخراج میشیم. اگه کار هم بکنیم که اینطوری میشه.

نظرات 25 + ارسال نظر
مامانگار شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:07 ب.ظ

....بیچاره کجا بستری شده حالا ؟!..بگو بریم ملاقاتی..از دلشون درآریم...شاید رضایت دادن !!..

هاله شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:06 ب.ظ http://adam-bozorge.blogfa.com

یعنی انقد بی رحم بودی ؟

علیرضا شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:46 ب.ظ http://yek2se.blogsky.com/

فکر کنم عقیم شد کارت ‍!

محدثه شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:36 ب.ظ http://shekofe-baran.blogsky.com

محسن باقرلو شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:11 ب.ظ

اگه نکنی اخراجی ! اگرم بکنی اینطوری میشه !
ولی همون بهتر که کردی کمرش شکست چون اخراجی بدتره !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد